در خبر است که خداوند به دست خود در بهشت درختى تناور نشانده که ریشه آن خانه نبى و وصى علیمها الصلوة و السلام است. شاخههاى آن بر گوشه گوشه فردوس کشیده و اثمار آن تا دسترس بهشتیان رسیده سر رفعت بر دامن عرش سوده و زیر سایه آن کروبیان آسوده یک دست بر زلف حور نهاده و بر دستى جام تسنیم گرفته که در چنین سایهسارى با چنین یارى چه دلخواه است و خنک هم گام و هم جام زدن.
و ما اطیب القدح و القدم
یک دست جام باده و یک دست زلف یار رقصى چنان میانه میدانم آرزوست
آن نهال خرم را طوبى گویند که پیکرش زرناب است و میوهاش یاقوت و در شبتاب که چون آسمان مشبک از ستاره به بار نشسته. در آن شب روشن که محبوب حبیب خویش را به ضیافت برده بود جناب حبیب در آسمان ششم درخت خرمى دید که نه خود درختى بلکه باغى و گلستانى سر حلقه قدسیان عرضه داشت که این درخت را نام طوبى است. چون رسول به زیر سایه آن برآمد آن همایون به وجد و طرب درآمد و میوه فاطمى ببار آورد و آن جناب از آن نوش فرمود از آن رو بود که خواجه دو سرا دخت خویش را همواره بوسیدى و بوئیدى که بوى طوبى از او شنودى. سرخ مو اگر خرده گرفتى و خواستى رخسار آفتاب با گل اندود دارد او را به هیچ نگرفتى بگذار جان زقوم در دوزخ رشک و حسد بسوزد که ترا دختر از آن درخت است و بنت تو از آن نبات. باغ تو از طوبى آباد و آراسته. از زقوم چه خاسته و او چه خواسته.
شبپره گر وصل آفتاب نخواهد رونق بازار آفتاب نکاهد
طوبى درخت عشق و حب احمدى و علوى و فاطمى است و آن زقوم درخت خشک کینه و دشمنى تردامنان است که جز تیغ رنج و خار ستم ببار نیاورد.
ریشه این بر کوثر است و بن آن ژرفگاه دوزخ، ثمر این گل نور است و بار آن خار، نوش طوبى تسنیم است و نیش زقوم حمیم، چهره رحمت بر شاخ طوبى نمودار است و سرهاى جور و ستم بر زقوم دار و بار. بر کدام باید آویخت؟ بر شاخه ریحان که روح افزاید یا بن خار که در دل خلد و آتش بیداد افروزد. سایهسار این یک خوش است و خنک؟ یا شراره آتش آن؟ میوه مهربانى گواراست یا شرنگ کینه و نقاق؟
أ ذلک خیر نزلا أم شجرة الزقوم
درخت دوستى را باید نشاندن یا زقوم دشمنى؟
درخت دوستى بنشان که کام دل به بار آرد نهال دشمنى بر کن که رنج بى شمار آرد
و از این است که فرمودهاند:
طوبى للمتحابین
یعنى آنانکه دل از محبت و عشق گرم دارند ایشانرا است طوبى.
چنانچه در خبر است که سایه طوبى براى آن کسان است که نسبت به ساقى کوثر حیدر صفدر عشق و دوستى کنند که ریشه طوبى در خانه محمد(ص) و على(ع) است که هر دو را یکسر است و یکسرا بگذار بگویم که: طوبى بتول است که همسر على(ع) است و همسراى رسول(ص) و هر چه طوباى دیگر نشان و عنوان زهرا(س).
طوبى زقامتت نیارد که دم زند زین قصه بگذرم که سخن میشود بلند
بارى و آرى آن نگارگر که رخ نگار سازد و رنگ یار گیرد راه زیبائى پوید و آنکس که تلبیس ابلیس آرد راه کژى و پلیدى رود طوباى قامت دلبر رحمانى اصل هنر رحمانى است و زقوم که رمز پلشتى است بیخ هنر شیطانى.
هر پرده که نقس یار به ضمیر نیارد دریده باد و کلکى که رسم طوبى نکشد شکسته به و هر نقش غیر از قامت طوبى حرام یا از زبان خواجه شیراز:
هر کو نکند فهمى زین کلک خیال انگیز نقشش بحرام ار خود صورتگر چین باشد
هزار جان زنده در این محنت باید بسوزد که آن هنر شیطانى در گوشه کوشه زمین در بزک زیبائى به چشم مردمان آید و چشمهاى کج شده از خشم و شهوت و دلهاى بیمار زیبائى را به مسلخ برند و زشتى را به حجله دل
ولکن قست قلوبهم و زین لهم الشیطان ما کانوا یعملون
در این اندوه جانکاه که هنر به کارگرى ابلیس در آمده واویل سزا و رواست و عرضه هنر رحمانى به هراندازه توان و هرچه بتوان لازم.
باشد که نسیم رحمت طوبى دل آتشناک مردمان را شاد و خنک سازد و دل و دیدههاى پاک و روشن را نشاط و خرمى افزاید.