"خشنودی به رضای خداوند"
امام باقر(ع) نقل کرد، پدرمامام سجاد(ع) فرمود: دچار بیمارى سختى شدم، پدرم به من فرمود: چه میل دارى؟ گفتم: میل دارم به گونهاى باشم که در برابر تدبیر و خواستخدا، خواسته دیگرىنداشته باشم. پدرم فرمود: احسنت ضاهیت ابراهیم الخلیل؛ احسن و آفرین که بهابراهیم خلیل(ع) شباهتیافتهاى.» در آن هنگام که دشمنان مىخواستند او را بهدرون آتش شعلهور بیفکنند، جبرئیل نزد او آمد و گفت: آیا حاجتى دارى؟ ابراهیم(ع) گفت: «لا اقترح على ربى، بل حسبى الله و نعم الوکیل؛ در برابرمقدرات پروردگارم چیز دیگرى درخواست نمىکنم، بلکه خدا مرا کفایت مىکند، و اوپشتیبان خوبىاست
"پاسخ شدید به طاغوت عراق"
امام سجاد(ع) در تمام مصائب کربلاو اسارت، شرکت داشت، و سختترین و جانکاهترین حوادث را تحمل کرد، او و همراهانشرا به صورت اسیر، در کوفه به مجلس عبیدالله بن زیاد حاکم عراق که طاغوتى سنگدلو بىرحم بود وارد نمودند. عبیدالله پس از گستاخىهاى بسیار بىشرمانه متوجه امامسجاد(ع) شد، و گفت: «این شخص کیست؟» یکى از حاضران گفت: على بن حسین(ع) است. عبیدالله گفت: مگر خداوند على پسر حسین(ع) را نکشت؟ امام سجاد(ع) فرمود: من برادرى به نام علىبن حسین(ع) [علىاکبر] داشتم، مردم او را کشتند.
عبیدالله با خشونت گفت: «بلکه خدا او را کشت.» امام سجاد(ع) فرمود: «اللهیتوفى الانفس حین موته؛ خداوند جانها را هنگام مرگشان، قبض مىکند.» عبیداللهگفت: آیا تو جرئت پیدا کردهاى پاسخ مرا مىدهى؟ سپس به ماموران جلادش گفت: برخیزید و گردنش را بزنید.
حضرت زینب(س) به دفاع برخاست، و پس از گفتارى، خطاب به عبیدالله فرمود: اگر بنا است على بن الحسین(ع) را بکشى، مرا نیز با او بکش.» در این هنگامامام سجاد(ع) به عمهاش زینب(س) فرمود: آرام باش، تا من با عبیدالله سخن بگویم،سپس به عبیدالله رو کرد و با صلابت و قاطعیت فرمود: «ابالقتل تهددنى یابن زیاداما علمت ان القتل لنا عاده، و کرامتنا الشهاده؛ اى پسر زیاد! آیا مرا به کشتنتهدید مىکنى و مىترسانى، آیا نمىدانى که کشته شدن عادت ما است، و شهادت مایهکرامت و سرافرازى ما مىباشد؟
"دخالت درسیاست"
ماجراى نهضت کربلا، یک حادثهبزرگ سیاسى بود، امام سجاد(ع) در پیدایش آن و ابلاغ پیام شهیدان و پىگیرى نتایجنهضت نقش اصلى را داشت، آن حضرت پس از ماجراى خونین عاشورا، چه هنگام اسارت، وچه هنگام بازگشتبه مدینه، در هر فرصتى مردم را بر ضد طاغوت عصر، یزیدبنمعاویه مىشوراند، خطبه غرا و کوبنده او در شام، یزید و حکومتش را رسوا نمود، وماهیت پلید حکومتخودکامه او را افشا کرد، با این که در جو خفقان آن عصر ، حتىذکر نام حسین(ع) ممنوع بود، به دستورآن حضرت در نگین انگشترش چنین نوشتهبودند: «خزى و شقى قاتل الحسین بن على علیهالسلام؛ رسوا و بدبختشد قاتل حسینپسر على(ع( .آن حضرت چهل سال، مصائب پدرش امام حسین(ع) را یاد مىکرد ومىگریست، هنگام غذا خوردن، دست از غذا مىکشید، مىگفتند بفرمایید غذا میل کنید،در پاسخ مىفرمود: «قتل ابن رسول الله جائعا، قتل ابن رسول الله عطشان؛حسین(ع) فرزند رسول خدا(ص) گرسنه و تشنه کشته شد.کوتاه سخن آنکه آن حضرتاکثر بهرهبردارى را از نهضت امام حسین(ع) به عناوین گوناگون بر ضد طاغوتهاىوقت نمود. پس از بنىامیه، هنگامى که خلفاى بنىمروان روى کار آمدند، موضعگیرىامام سجاد(ع) در برابر آنها نیز نوع دیگرى از رودر رویى شدید در برابرطاغوتیان بود. آن حضرت قیام مختار بر ضد بنىامیه را تایید کرد و با صراحتفرمود: «لاتسبوا المختار فانه قتل قتلتنا و طلب ثارن؛ از مختار بدگویى نکنید،چرا که او قاتلان ما را کشت، و به خونخواهى از ما قیام کرد.» آن حضرت قبل ازقیام انقلابى پسرش «زید» که برضد حکومت هشام بن عبدالملک (دهمین طاغوت اموى( رخ داد، قیام او را تایید مىکرد و مىفرمود: «پدرم از پدرش امیرمومنان على(ع(نقل کرد در پشت کوفه مردى قیام کند که او را «زید» مىگویند...
او و یارانش در قیامتبا شکوهى بسیار باعظمت در کنار مردم عبور کنند، وفرشتگان به آنها اشاره کرده و مىگویند: اینها جانشینان صالحان پیشین و دعوتکنندگان به حق هستند، آنگاه رسول خدا(ص) از آنها استقبال کند و خطاب به زیدمىفرماید: اى فرزندم! شما مسوولیتخود را به انجام رساندید، اکنون بدون حساب،وارد بهشتشوید.
"رازشهادت امام سجاد(ع)"
موضعگیرىهاى قاطع و پر صلابت امامسجاد(ع) در برابر هشامبن عبدالملک (دهمین خلیفهاموى) و عظمت روز افزون امام(ع) در میان مردم، به ویژه در میان مردم حجاز موجب شد که هشام به قتل امام سجاد(ع) کمر بست، برادر او ولید بن عبدالملک، به دستور او، آن حضرت را مسموم کرده و بهشهادت رساندند.
آن بزرگوار به جرم دفاع از حیثیت اسلام، و مبارزه با طاغوتهاىاموى و مروانى، شهد شهادت نوشید، چند روز در بستر شهادت آرمیده بود، معالجاتسودى نبخشید، او در لحظه آخر عمر همان وصیت پدرش را بازگو کرد و فرمود: هنگامىکه پدرم امام حسین(ع) وفات کرد، ساعتى قبل مرا به سینهاش چسبانید و فرمود:
"یا بنى ایاک و ظلم من لایجد علیک ناصرا الا الله؛ اى پسر جانم! بپرهیز از ستمکردن بر کسى که یاورى براى انتقام تو، جز خدا ندارد.» نیز به پسرش امامباقر(ع) فرمود: پسرم! تو را به همان سخن وصیت مىکنم که پدرم هنگام شهادت مرابه آن وصیت کرد: یا بنى اصبر على الحق و ان کان مر؛ اى پسر جان! در راه حقصبور و مقاوم باش گرچه تلخ و رنجآور باشد. به این ترتیب آن امام همام بعد ازنهضت عظیم امام حسین(ع) پس از حدود 35سال مبارزه به صورتهاى گوناگون، در 75سالگى به لقاءالله پیوست، و با خون سرخ خود پاى نهضتخونین پدرش را امضاء کرد.
او در فرازى از صحیفه سجادیه که از گنجینههاى بزرگ معارف و عرفان است و ازاو به یادگار مانده، به درگاه خدا چنین عرض مىکند: "اللهم انى اعتذر الیک من مظلوم ظلم بحضرتى فلم انصره؛ خدایا! من از پیشگاهتو عذرخواهى مىکنم در مورد مظلومى که در برابر من به او ستم شده، و من به یارىاو نشتافتهام.
خدایا! به من دست و نیرویى ده تا بتوانم بر کسانى که به منستم مىکنند پیروز شوم، و زبانى عنایت فرما تا در مقام احتجاج و استدلال برمخالف چیره شوم، و اندیشهاى ده تا نیرنگ فکرى دشمن را درهم شکنم، و دستستمگران را از تعدى و تجاوز، کوتاه سازم.