بیمار بود؟! ولی ما امام زین العابدین را به صورت یک بیمار مریض زرد رنگ تب داری که همیشه عصا به دستش است و کمر خم کرده و راه می رود و آه می کشد، ترسیم کرده ایم!!!
همین دروغ! همین تحریم سبب شده است که بسیاری از اشخاص آه بکشند، ناله بکنند، خودشان را به موش مردگی بزنند تا مردم آن ها را احترام کنند و بگویند آقا را ببینید درست مانند امام زین العابدین بیمار است، این تحریف است. امام زین العابدین (ع) با امام حسین (ع) هیچ فرقی نداشته است. با امام باقر (ع) از نظر مزاج و بنیه هیچ فرقی نداشت. امام بعد از حادثه کربلا چهل سال زنده بود. مانند همه سالم بود، با امام صادق (ع) فرقی نداشته، چرا بگوییم امام زین العادبین بیمار؟!
امامت به معنی نمونه بودن است، به معنی سرمشق بودن است. فلسفه وجود امام این است که یک انسان مافوق انسان ها باشد، همانطور که پیغمبران، بشر مثلکم یوحی الی بودند، تا مردم از این مثل های اعلی پیروی و تبعیت کنند. اما وقتی که چهره این شخصیت ها این قدر مشوش شد، خراب شد، سیمایشان تغییر کرد، دیگر قابل پیروی و لایق پیروی نیستند. یعنی پیروی از این شخصیت های خیالی به جای این که به نفع باشد، نتیجه معکوس می بخشد. پس اجمالا دانستیم که خطر تحریف چقدر زیاد است. واقعا تحریف ضربت غیرمستقیم است، از پشت خنجر زدن است. نسل یهودیان در جهان قهرمان تحریفند. هیچکس به اندازه این ها در تاریخ جهان تحریف، نکرده است، و به همین دلیل هیچ کس به اندازه این ها به بشریت ضربه نزده است، حقایق را قلب و بدعتها ایجاد نکرده است.
رسالت و وظیفه ما
مخصوصا در این عصر بدانید که وظیفه سنگینی داریم، با حادثه تحریف شده نمی شود به مردم خدمت کرد، در گذشته هم نمی شد. در گذشته اگر فایده ای نداشت ضررش کم بود ولی در این عصر ضررش خیلی زیاد است. ما و شما بزرگترین وظیفه ای که داریم این است که ببینیم چه تحریف هایی در تاریخ ما شده است، چه تحریف هایی در نقاشی شخصیت ها و بزرگان ما شده است؟! چه تحریف هایی در قرآن شده است. اما تحریف قرآن تحریف لفظی نیست، یعنی در قرآن نه یک کلمه کم شده است و نه زیاد. خطر تحریف معنوی به اندازه خطر تحریف لفظی است. تحریف معنوی قرآن یعنی چه؟ یعنی تفسیر غلط، توجیه غلط، قرآن را غلط تفسیر کردن، توجیه غلط کردن. همین هم نباید باشد. تاریخ های ما، آن تاریخ هایی که باید برای ما درس آموزنده باشد و درس های آموزنده است، سند اخلاقی ماست، سند تربیت اجتماعی ما است، مانند حادثه تاریخی عاشورا، ببینیم چه تحریفاتی در آن ها شده است؟ باید با این تحریفات مبارزه کنیم.
وظایف علمای امت و عامه مردم
وظایفی که علمای امت دارند چیست؟ وظایف عامه و توده مردم چیست؟
راجع به علمای امت یک سخن کلی را عرض می کنم: عالم، نقطه انحرافش در اینجاست که همیشه خودش را در مقابل مردم با یک سلسله نقاط ضعف و با یک سلسله عیب ها می بیند. نقاط ضعف روحی و اخلاقی و اجتماعی در افراد یک نوع بیماری است. در بیماری های جسمانی خود بیمار معمولا بیماری خودش را احساس می کند و خودش دنبال معالجه می رود. ولی در بیماری های روحی آنچه که کار را مشکل می کند این است که شخص، بیمار است ولی خودش نمی فهمد که بیمار است! بلکه برعکس، آن بیماری را به عنوان سلامت می پذیرد! به بیماری خودش علاقه دارد! چنین نیست که افراد، نقاط ضعف خودشان را به عنوان نقطه ضعف بشناسند و به عنوان نقطه ضعف قبول کنند. بلکه آن ها را نقطه قوت در خودشان می دانند!
این عالم است که می فهمد نقاط ضعف اجتماعش چیست؟ عالم که در مقابل نقاط ضعف اجتماع قرار می گیرد، دو حالت دارد. 1- با نقاط ضعف مردم مبارزه می کند. این را مصلح می گویند، مصلح یعنی کسی که با نقاط ضعف مردم مبارزه می کند. غالبا مردم از او خوششان نمی آید! 2- مبارزه کردن با نقاط ضعف مردم را کار سخت و مشکلی می بیند. مبارزه کردن با نقاط ضعف مردم نه تنها منفعت ندارد که ضرر هم دارد؛ از نقاط ضعف مردم استفاده می کند! اینجاست که مصداق فقیه فاجر می شود.
پیغمبر اکرم فرمود آفت دین سه چیز است که یکی از آن ها فقیه فاجر است.
در سایر مسایل بحث نمی کنیم، در همین مساله واقعه تاریخی عاشورا بحث می کنیم. عامه مردم دو نقطه ضعف در موضوع عزاداری امام حسین دارند، ما با این دو نقطه ضعف چه کنیم؟ یکی از آن ها این است که معمولا موسس یا موسسین و صاحبان مجالس، چه آن هایی که در مساجد و چه آن هایی که بالخصوص در منازلشان مجلسی برپا می کنند، در حدودی که من تجربه دارم (استثا ندارد) آن چیزی را که می خواهند ازدحام جمعیت است! اگر جمعیت ازدحام کند راضی است، اگر ازدحام نکند راضی نیست! این نقطه ضعف است. این جلسات برای این نیست که جمعیت ازدحام کند. مگر ما می خواهیم سان ببینیم، مگر ما می خواهیم رژه برویم؟! هدف، آشنا شدن با حقایق است، مبارزه کردن با تحریفات است. این یک نقطه ضعف است که گوینده در مقابل آن قرار می گیرد. آیا با این نقطه ضعف مبارزه کند یا از این نقطه ضعف مانند تاج نیشابوری استفاده کند! اگر بخواهد با این نقطع ضعف مبارزه کند، حقایق را به مردم بگوید، با تحریفات مبارزه کند، با هدف صاحب مجلس و هدف مستمعین که از جمع شدن دور یکدیگر و شلوغ شدن خوششان می آید، ناسازگار است اگر هم بخواهد از این نقطه ضعف استفاده کند، فقط در فکر این است که چه کار کنم تا جمعیت، بیشتر جمع شود. اینجاست که یک عالم بر سر دوراهی قرار می گیرد. حالا که این ها احمق هستند، چنین نقطه ضعفی دارند، من هم از این نقطه ضعف استفاده کنم، بهره برداری کنم یا علیرغم وجود این نقطه ضعف، با آن مبارزه کنم، به دنبال حقیقت بروم؟
نقطه ضعف دومی که در مجالس عزاداری هست و بیشتر از ناحیه عوام الناس است و خوشبختانه کمتر شده است؛ مسئله «شور و واویلا» بپا شدن است. منبری در آخر منبرش حتما باید ذکر مصیبت کند و در این ذکر مصیبت هم نه تنها مردم اشک بریزند، که تنها اشک ریختن می کند، لعنت خدا بر او باد. بالاتر از این را خود قرآن کریم فرموده است:
(ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یعلهم الله و یلعنهم الاعنون)
آن دانایانی که حقایقی را که ما گفته ایم، می دانند ولی کتمام می کنند، می پوشانند، اظهار نمی کنند، لعنت خدا و لعنت هر لعنت کننده ای بر آن ها باد. وظیفه علما در دوره ختم نبوت مبارزه با تحریف است. خوشبختانه ابزار این کار در دست است و در میان علماء بوده و هستند افرادی که با این نقاط ضعف مبارزه کرده و می کنند. کتاب لولو و مرجان که در همین موضوع حادثه عاشورا نوشته شده و در سه شب گذشته از آن نام می بردم، از مرحوم حاجی نوری (رضوان الله علیه) است که درست همان قیام و وظیفه بسیار- بسیار مقدسی است که آن مرد بزرگ انجام داده است و مصداق قسمت اول این حدیث است: اذا ظهر فی البدع فعلی العالم ان یظهر علمه.
وظیفه علماست که در این موارد حقایق را بدون پرده به مردم بگویند و لو مردم خوششان نیاید. وظیفه علما است که با اکاذیب مبارزه کنند، وظیفه علماست که مشت دروغ گویان را باز کنند. فقها در باب غیبت مطلبی دارند. غیبت یک مواردی دارد که استثنا شده است.
یکی از موارد استثنایی غیبت که همه علمای بزرگ مرتکب این غیبت شده اند و آن را لازم بلکه احیانا واجب می دانند، غیبت واجب است، جرح راوی است. یعنی چه؟ یعنی یک قبول نیست، باید مجلس از جا کنده شود و شور و واویلا بپا شود. من نمی گویم مجلس از جا کنده نشود، من می گویم این نباید هدف باشد. اگر در آن مسیر صحیح با بیان حقایق و واقعیات، بدون آن که روضه دروغی خوانده شود، بدون آن که جعلی شود، بدون آن که تحریفی شود، بدون آن که برای امام حسین اصحابی بسازند که در تاریخ نیست و خود امام حسین آن ها را نمی شناسد چون وجود نداشته اند، بدون آن که برای امام حسین فرزندانی ذکر شود که چنین فرزندانی در دنیا وجود نداشته اند، بدون این که برای امام حسین دشمنانی ذکر شود که اصلا چنین کسانی وجود نداشته اند، اشکی از روی صداقت و حقیقت ریخت، شور و واویلاهم بپا شد، مجلس هم کربلا شد، بسیار خوب است.
ولی وقتی که حقیقت و صداقت نبود، آیا باید با امام حسین بجنگیم، دشمنی کنیم، دروغ ببندیم، دروغ بگوییم؟!
این، نقطه ضعف مردم عوام است، با این نقطه ضعف چه باید کرد؟ آیا باید از این نقطه ضعف مردم استفاده کرد؟ باید بهره برداری کرد و سوارشان شد؟ باید مانند تاج نیشابوری که گفت چون اینها احمقند، من از حماقتشان استفاده می کنم، عمل کرد؟ نه، بزرگترین رسالت علما و بزرگترین وظیفه آنها مبارزه با نقاط ضعف اجتماع است. این است که پیغمبر اکرم فرمود اذا ظهره البدع فعلی العالم ان یظهر علمه و الافعلیه لعنه الله آنجا که بدعتها و دروغ ها ظاهر می شود، آنجا که چیزهایی ظاهر می شود که در دین نیست، مسائلی پیدا می شود که من نگفته ام، برعهده دانایان است که حقایق را بگویند ولو مردم خوششان نیاید. آن کسی که کتمان شخصی حدیث روایت می کند، از پیغمبر حدیث روات می کند، از امام حدیث روایت می کند. آیا شما فورا باید قبول کنید؟ نه- باید تحقیق کنید که او چگونه آدمی است، آیا راستگو است یا دروغگو؟ اگر در زندگی این آدم یک نقطه ضعفی را کشف کردید، اگر عیبی را، نقصی را، دروغی را، فسقی را کفش کردید، اینجا برشما نه تنها جایز است بلکه لازم است که در متن کتاب ها، این آدم را رسوا کنید. این اسمش جرح است. با این که غیبت است، با این که بدگویی است، با این که غیبت و بدگویی نه از مرده جایز است و نه از زنده، ولی در اینجا که تحریف حقایق است، قلب حقایق است، باید او را رسوا کنید.
دروغگو را باید رسوا کرد. یک عالم ممکن است در یک زمینه، بزرگ هم باشد، مانند ملا حسین کاشفی که خیلی مرد ملایی بوده است! اما روضه الشهدایش دروغ بسته است! نوشته است ابن زیاد پنجاه خروار زر سرخ به عمر سعد داد که آمد کربلا و دست به این کار زد! هر کس بشنود می گوید پسر عمر سعد خیلی هم تقصیر نداشته است؛ پنجاه خروار طلا را به هرکس بدهند دست به این کار می زند. در مورد ملاآقای دربندی اتفاق نظر است که آدم خوبی بوده است. حتی مرحوم حاجی نوری که از کتابش انتقاد می کند و به حق هم انتقاد می کند، می گوید مرد خوبی بوده است. واقعا نسبت به امام حسین علیه السلا مرد مخلصی بوده است. نوشته اند هر وقت نام امام حسین را می شنید اشکش جاری می شد، فقه و اصول را هم به خوبی می دانسته است. خودش خیال می کرد که از فقهای درجه اول است. ولی نه، از فقهای درجه دوم و سوم لااقل بشمار می رود. کتابی نوشته به نام خزائن که یک دوره فقه است و چاپ هم شده و معاصر با صاحب جواهر است. به صاحب جواهر گفت اسم کتاب شما چیست؟ گفت جواهر، اسم کتاب خودش خزائن بود، به صاحب جواهر گفت از این جواهر شما در خزائن ما بسیار است. اما کتاب جواهر تا به حال ده بار چاپ شده است و هیچ فقیهی نیست که از این کتاب استفاده نکند، هیچ فقیهی نیست که خودش را نیازمند به این کتاب نبیند. ولی کتاب خزائن که یک دوره چاپ شد، بعد از آن احدی به سراغ آن نرفت! قیمت آن با این که کتاب هزار صفحه ای است، همان قیمت کاغذش بیشتر نیست. این مرد با این که مرد عالمی است ولی اسرار الشهاده را نوشته که به کلی حادثه کربلا را تحریف کرده است! قلب کرده است، زیرورو کرده است، بی خاصیت و بی اثر کرده است. کتابش مملو از دروغ است! حال به خاطر این که یک عالم بوده، با تقوا بوده، مخلص امام حسین بوده است، ما باید درباره اش سکوت کنیم؟
حاجی نوری نباید درباره اسرالشهاده او اظهار نظر کند؟ باید جرح بشود و این وظیفه عالم است. از خداوند تبارک و تعالی توفیق می خواهیم که دلهای همه ما را به حق و حقیقت رهبری بفرماید.
گناهانی را که از طریق تحریف یا غیر تحریف مرتکب شده ایم، بر ما ببخشاید.
به ما توفیق بدهد که وظیفه و رسالتی را که در این زمینه داریم، به خوبی انجام بدهیم.ت
و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین