سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خود را از اندیشه ای که مایه فزونی حکمت تگردد و عبرتی که مایه حفظت شود، تهی مدار . [امام علی علیه السلام]
دل درهوای یار
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» نعمت ناخوش انجام

- نعمت ناخوش انجام
«أَلاِْسْتِدْراجُ مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ لِعَبْدِهِ أَنْ یُسْبِغَ عَلَیْهِ النِّعَمَ وَ یَسْلُبَهُ الشُّکْرَغافلگیر کردن بنده از جانب خداوند به این شکل است که به او نعمت فراوان دهد و توفیق شکرگزارى را از او بگیرد.
7
- عبادتِ تاجران، عابدان و آزادگان
«إِنَّ قَوْمًا عَبَدُو اللّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ التُّجّارِ وَ إِنَّ قَوْمًا عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ الْعَبیدِ، وَ إِنَّ قَومًا عَبَدُوا اللّهَ شُکْرًا فَتِلْکَ عِبادَةُ الاَْحْرارِ وَ هِىَ أَفْضَلُ الْعِبادَةِ.گروهى خدا را از روى میل و رغبت (به بهشت) عبادت مى
کنند که این عبادت تاجران است، و گروهى خدا را از روى ترس (از دوزخ) مى پرستند و این عبادت بندگان است و گروهى خدا را از روى شکر(و شایستگىِ پرستش) عبادت مى کنند و این عبادت آزادگان است که بهترین عبادت است.
8
- پرهیز از ستمکارى
«إِیّاکَ وَ الظُّلْمَ مَنْ لا یَجِدُ عَلَیْکَ ناصِرًا إِلاَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ.برحذر باشید از ستم کردن به کسى که یاورى جز خداوند عزّوجلّ ندارد.
9-
روى آوردن به دیندار، جوانمرد و اصیل
«لا تَرْفَعْ حاجَتَکَ إِلاّ إِلى أَحَد ثَلاثَة: إِلى ذى دین، أَوْ مُرُوَّة، أَوْ حَسَب.جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروّت، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد.
10
- نشانه هاى مقبول و نامقبول انسانها
«مِنْ دَلائِلِ عَلاماتِ الْقَبُولِ: أَلْجُلُوسُ إِلى أَهْلِ العُقُولِ. وَ مِنْ عَلاماتِ أَسْبابِ الْجَهْلِ أَلْمُماراةُ لِغَیْرِ أَهْلِ الْکُفْرِ. وَ مِنْ دَلائِلِ الْعالِمِ إِنْتِقادُهُ لِحَدیثِهِ وَ عِلْمُهُ بِحَقائِقِ فُنُونِ النَّظَرِ.»:از دلائل نشانه هاى قبول، همنشینى با خردمندان است.و از نشانه هاى موجبات نادانى، مجادله با مسلمانان.و از نشانه هاى دانا این است که سخن خود را نقّادى مى کند و به حقایق فنونِ نظر، داناست.
11
- نشانه هاى مؤمن
«إِنَّ الْمُؤْمِنَ اتَّخَذَ اللّهَ عِصْمَتَهُ وَ قَوْلَهُ مِرْآتَهُ، فَمَرَّةً یَنْظُرُ فى نَعْتِ الْمُؤمنینَ وَ تارَةً یَنْظُرُ فى وَصْفِ المُتَجَبِّرینَ، فَهُو مِنْهُ فى لَطائِفَ وَ مِنْ نَفْسِهِ فى تَعارُف وَ مِنْ فِطْنَتِهِ فى یَقین وَ مِنْ قُدْسِهِ عَلى تَمْکین.
به راستى که مؤمن خدا را نگهدار خود گرفته و گفتارش را آیینه خود، یک بار در وصف مؤمنان مى نگرد و بار دیگر در وصف زورگویان، او از این جهت نکته سنج و دقیق است و اندازه و قدر خود را مىشناسد و از هوش خود به مقام یقین مىرسد و به پاکى خود استوار است.
12-
بخل ورزى در سلام
«أَلْبَخیلُ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلامِ.»:بخیل کسى است که به سلام کردن بخل ورزد.
13-
نتیجه پیروى از گناهکار
«مَنْ حَاوَلَ امْرَأً بِمَعْصِیَةِ اللّهِ کانَ أَفْوَتَ لِما یَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِما یَحْذَرُ.کسى که با نافرمانىِ خدا گِرد کسى گردد، آنچه را امید دارد از دست رفتنى تر است و از آنچه برحذر است زودتر دچارش گردد.
14-
احترام به ذرّیّه زهرا(علیه السلام(
«وَ اللّهِ لا أَعْطِى الدَّنِیَّةَ مِنْ نَفْسى أَبَدًا وَ لَتَلْقِیَنَّ فاطِمَةُ أَباها شاکِیَةً ما لَقِیَتْ ذُرِّیَّتُها أُمَّتَهُ وَ لا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ أَحَدٌ أَذاها فى ذُرِّیَّتِها.به خدا قسم من هرگز زیر بار پستى و ذلّت نخواهم رفت و در روز قیامت، فاطمه زهرا پدرش را ملاقات خواهد کرد، در حالى که از آزارى که فرزندانش از امّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) دیده اند به پدر خویش شکایت خواهد برد و کسى که ذرّیّه فاطمه را آزار دهد داخل بهشت نخواهد شد.
15
- فلسفه قیام
«إِنّى لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَ لا بَطَرًا وَ لا مُفْسِدًا وَ لا ظالِمًا وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى(صلى الله علیه وآله وسلم) أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ أَنْهى عَنِ المُنْکَرِ وَ أَسیرَ بِسیرَةِ جَدّى وَ أَبى عَلِىِّ بْنِ أَبیطالب.
من از روى خودخواهى و خوشگذرانى و یا براى فساد و ستمگرى قیام نکردم، بلکه قیام من براى اصلاح در امّت جدّم مى
باشد، مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره و روش جدّم و پدرم على بن ابیطالب عمل کنم.
16-
ما اهل بیت شایسته حکومتیم
«إِنّا أَحَقُّ بِذلِکَ الْحَقِّ المُسْتَحَقِّ عَلَیْنا مِمَّنْ تَوَلاّهُ.ما اهل بیت به حکومت و زمامدارى ـ نسبت به کسانى که آن را تصرّف کردهاند ـ سزاوارتریم.
17
- امام کیست؟
«فَلَعَمْرى مَا الاِْمامُ إِلاَّ الْعامِلُ بِالْکِتابِ والاْخِذُ بِالْقِسْطِ وَ الدّائِنُ بِالْحَقِّ وَ الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلى ذاتِ اللّهِ.»:
به جان خودم سوگند، امام و پیشوا نیست، مگر کسى که به قرآن عمل کند و راه قسط و عدل را در پیش گیرد و تابع حقّ باشد و خود را در راه رضاى خدا وقف سازد.
18
- اهل بیت شایستگان حکومت
«أَیـُّهَا النّاسُ فَإِنَّکُمْ إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ وَ تَعْرِفُوا الْحَقَّ لاَِهْلِهِ یَکُنْ أَرْضى لِلّهِ وَ نَحْنُ أَهْلُ بَیْتِ مُحَمَّد(صلى الله علیه وآله وسلم) أَوْلى بِوِلایَةِ هذَا الاَْمرِ مِنْ هؤُلاءِ المُدَّعینَ ما لَیْسَ لَهُمْ وَ السّائِرینَ بِالْجَوْرِ وَ العُدْوانِ.
اى مردم! اگر شما از خدا بترسید و حقّ را براى اهلش بشناسید، این کار بهتر موجب خشنودى خداوند خواهد بود و ما اهل بیت پیامبر، به ولایت و رهبرى، از این مدّعیان نالایق و عاملان جور و تجاوز، شایسته تریم


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » رضامحمدی ( دوشنبه 86/11/15 :: ساعت 1:26 صبح )
»» - قیام در مقابل ظالم

- قیام در مقابل ظالم
«أَیُّهَا النّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) قالَ: مَنْ رَأى سُلْطانًا جائِرًا مُسْتَحِلاًّ لِحُرَمِ اللّهِ ناکِثًا لِعَهْدِاللهِ مُخالِفًا لِسُنَّةِ رَسُولِ اللّهِ یَعْمَلُ فى عِبادِ اللّهِ بِالاِْثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْل وَ لا قَوْل کانَ حَقًّا عَلَى اللّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ.
هان اى مردم! پیامبر خدا فرموده است: کسى که زمامدارى ستمگر را ببیند که حرام خدا را حلال مى سازد و عهدش را مى شکند و با سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)مخالفت مى ورزد و در میان بندگان خدا بر اساس گناه و تجاوز عمل مى کند، ولى در مقابل او با عمل یا گفتار، اظهار مخالفت ننماید، بر خداوند است که او را با همان ظالم در جهنّم اندازد.
20-
خشنودى خالق، ملاک رستگارى
«لا أَفْلَحَ قَوْمٌ إِشْتَرَوْا مَرْضاتِ الَْمخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخالِقِ.»:رستگار مباد مردمى که خشنودى مخلوق را در مقابل غضب خالق خریدند.
21
- بهترین یاران
«إِنّى لا أَعْلَمُ أَصْحابًا أَوْلى وَ لا خَیْرًا مِنْ أَصْحابى وَ لا أَهْلَ بَیْت أَبَرُّ وَ لا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتى فَجزاکُمُ اللّهُ جمیعًا خَیْرًا.»:در شب عاشورا فرمود: من اصحاب و یارانى را بهتر از یاران خود ندیدهام و اهل بیت و خاندانى بهتر و باوفاتر از اهل بیت خود سراغ ندارم، خداوند به همه شما جزاى خیر دهاد.
22-
آزمودگان استوار امام(علیه السلام(
«وَ اللّهِ لَقَدْ بَلَوْتُهُمْ فَما وَجَدْتُ فیهِمْ إِلاّ الاَْقْعَسَ یَسْتَأْنِسُونَ بِالْمَنِیَّةِ دُونى اِسْتیناسَ الطِّفْلِ إِلى مَحالِبِ أُمِّه.»:درباره اصحاب خود فرمود:به خدا قسم آنان را آزمودم، دلاور و استوارشان دیدم، به کشته شدن در رکاب من چنان مشتاقاند که طفل شیرخوار به پستان مادرش!
23-
بهترین سخن تسلّى بخش
«إِنَّ أَهْلَ الاَْرْضِ یَمُوتُونَ وَ أَهْلَ السَّماءِ لا یَبْقُونَ وَ أَنَّ کُلَّ شَىْء هالِکٌ إِلاّ وَجْهَ اللّهِ الَّذى خَلَقَ الاَْرضَ بِقُدْرَتِهِ وَ یَبْعَثُ الْخَلْقَ فَیَعُودُونَ وَ هُوَ فَرْدٌ وَحْدَهُ.»:در مقام تسلّى به خواهر بزرگوارش فرمود:اهل زمین مى میرند و اهل آسمان باقى نمى مانند و همه چیز رو به فناست، جز ذات پروردگارى که زمین را به قدرتش آفریده، و خلق را برانگیزاند و همه به سوى او باز مى گردند، و او تنهاى یگانه است.
24
- شکیبایى، پل پیروزى
«صَبْرًا یا بَنِى الْکِرامِ فَمَا الْمُوْتُ إِلاّ قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرّاءِ إِلَى الْجِنانِ الْواسِعَةِ وَ النِّعَمِ الدّائِمَةِبه اصحاب رزمنده خود در روز عاشورا فرمود:اى بزرگ زادگان! صبر و شکیبایى ورزید که مرگ چیزى جز یک پُل نیست که شما را از سختى و رنج عبور داده به بهشت پهناور و نعمتهاى همیشگى آن مى رساند.
25-
فرجام دنیا
«عِبادَ اللّهِ إِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مِنَ الدُّنْیا عَلى حَذَر فَإِنَّ الدُّنْیا لَوْ بَقِیَتْ عَلى أَحَد أَوْ بَقِىَ عَلَیْها لَکانَتِ الأَنْبِیاءُ أَحَقَّ بِالْبَقاءِ وَ أَوْلى بِالرِّضا وَ أَرْضى بِالْقَضاءِ غَیْرَ أَنَّ اللّهَ خَلَقَ الدُّنْیا لِلْفَناءِ فَجَدیُدها بال وَ نَعیمُها مُضْمَحِلٌّ وَ سُرُورُها مُکَفْهِرٌ وَ الْمَنْزِلُ تَلْعَةٌ وَ الدّارُ قَلْعَةٌ. فَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِّ التَّقْوى وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.»:
بندگان خدا! از خدا بترسید و از دنیا برحذر باشید که اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود و یا یک فرد براى همیشه در دنیا بماند، پیامبران براى بقا سزاوارتر بودند و جلب خشنودى آنان بهتر و چنین حکمى خوش آیندتر بود، ولى هرگز! زیرا خداوند دنیا را براى فانى شدن خلق نموده که تازه هایش کهنه و نعمت هایش زایل خواهد شد و سرور و شادى
اش به غم و اندوه مبدّل خواهد گردید، منزلى پست و خانه اى موقّت است، پس براى آخرت خود توشه اى برگیرید.و بهترین توشه آخرت تقواست، از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید.
26-
مقاومت مردانه
«لا وَاللّهِ لاأَعْطیهِمْ بِیَدى إِعْطاءَالذَّلیلِ وَ لا أَفِرُّ مِنْهُمْ فِرارَ الْعَبیدِنه به خدا سوگند، نه دست ذلّت در دست آنان مى
گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ در برابرشان فرار مى کنم.
27
- آثار غذاى حرام
«وَیْلَکُمْ ما عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْصِتُوا إِلَىَّ فَتَسْمَعُوا قَوْلى وَ إِنَّما أَدْعُوکُمْ إِلى سَبیلِ الرَّشادِ فَمَنْ أَطاعَنى کانَ مِنَ المُرْشَدینَ وَ مَنْ عَصانى کانَ مِنَ المُهْلَکینَ وَ کُلُّکُمْ عاص لاَِمْرى غَیْرُ مُسْتَمِع لِقَوْلى قَدِ انْخَزَلَتْ عَطِیّاتُکُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرامِ فَطَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِکُمْ
در روز عاشورا خطاب به سپاه ظلم فرمود :واى بر شما چرا ساکت نمى شوید، تا گفتارم را بشنوید؟ همانا من شما را به راه هدایت و رستگارى فرامى خوانم، هر کس از من پیروى کند سعادتمند است و هر کس نافرمانى ام کند از هلاک شدگان است، شما همگى نافرمانى ام مى کنید و به سخنم گوش نمى دهید، آرى در اثر هدایاى حرامى که به شما رسیده و در اثر غذاهاى حرامى که شکم هایتان از آنها انباشته شده، خداوند این چنین بر دلهاى شما مُهر زده است!


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » رضامحمدی ( دوشنبه 86/11/15 :: ساعت 1:26 صبح )
»» پرتوى از سیره و سیماى سالار شهیدان(علیه السلام)

- هیهات که زیر بار ذلّت روم!
«أَلا إِنَّ الدَّعِىَّ بْنَ الدَّعِىَّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ یَأْبَى اللّهُ لَنا ذلِکَ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤمِنُونَ وَ حُجُورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنـُوفٌ حَمِیَّةٌ وَ نُفُوسٌ آبِیَـةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عَلى مَصارِعِ الْکِرامِ.»:آگاه باشید که فرومایه، فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهىِ شمشیر و ذلّت قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلّت برویم، زیرا خدا و پیامبرش و مؤمنان از این که ما ذلّت را بپذیریم دریغ دارند، دامنهاى پاک مادران و مغزهاى با غیرت و نفوس با شرافت پدران، روا نمى دارند که اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتلگاه کریمان و نیک منشان مقدّم بداریم.
29-
خشم الهى بر یهود، مجوس و دشمن اهل بیت(علیه السلام(
«إِشْتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلَى الْیَهُودِ إِذْ جَعَلُوا لَهُ وَلَدًا وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى النَّصارى إِذْ جَعَلُوهُ ثالِثَ ثَلاثَة وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى الَْمجُوسِ إِذْ عَبَدُوا الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دُونَهُ وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلى قَوْم إِتَّفَقَتْ کَلِمَتُهُمْ عَلَى قَتْلِ ابْنِ بِنْتِ نَبِیِّهِمْ.»:خشم خداوند بر یهود آن گاه شدّت گرفت که براى او فرزندى قرار دادند، و خشمش بر نصارى وقتى شدّت یافت که براى او قائل به خدایان سه گانه شدند، و غضبش بر مجوس آن گاه سخت شد که به جاى او آفتاب و ماه را پرستیدند، و خشمش بر قوم دیگرى آن گاه شدّت یافت که بر کشتن پسرِ دخترِ پیامبرشان هماهنگ گردیدند.
30
- اگر دین ندارید، لااقل آزاد باشید
«یا شیعَةَ آلِ أَبى سُفْیانَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ فَکُونُوا أَحْرارًا فى دُنْیاکُم وَ ارْجِعُوا إِلى أَحْسابِکُمْ إِنْ کُنْتُم عَرَبًا کَما تَزْعَمُونَ.»:اى پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت نمىترسید لااقلّ در زندگى دنیاتان آزادمرد باشید، و اگر خود را عرب مى پندارید به نیاکان خود بیندیشید.
31-
پیشى گیرنده در آشتى
«أَیُّما إِثْنَیْنِ جَرى بَیْنَهُما کَلامٌ فَطَلَبَ أَحُدُهُما رِضَا الاْخَرِ کانَ سابِقُهُ إِلَى الْجَنَّةِ.
هر یک از دو نفرى که میان آنها نزاعى واقع شود و یکى از آن دو رضایت دیگرى را بجوید، سبقت گیرنده، اهل بهشت خواهد بود.
32
- ثواب سلام
«لِلسَّلامِ سَبْعُونَ حَسَنَةً تِسْعٌ وَ سِتُّونَ لِلْمُبْتَدِءِ وَ واحِدَةٌ لِلرّادِّ »:
سلام کردن هفتاد حسنه دارد، شصت و نُه حسنه از آنِ سلام کننده و یکى از آنِ جواب دهنده است.
33
- رضاى خدا، نه هواى مردم
«مَنْ طَلَبَ رِضَا اللّهِ بِسَخَطِ النّاسِ کَفاهُ اللّهُ أُمُورَ النّاسِ، وَ مَنْ طَلَبَ رِضَا النّاسِ بِسَخَطِاللّهِ وَکَلَهُ اللّهُ إِلَى النّاسِ.»:هر کس رضاى خدا را به غضب مردم بجوید، خدا او را از کارهاى مردم کفایت مى کند، و هر کس خشنودى مردم را به غضب خدا بجوید، خدا او را به مردم واگذارد.
34-
ویژگیهاى حضرت مهدى(علیه السلام)
«تَعْرِفُونَ الْمَهْدِىَّ بِالسَّکینَةِ وَ الْوَقارِ وَ بِمَعْرِفَةِ الْحَلالِ وَ بِحاجَةِ النّاسِ إِلَیْهِ وَ لا یَحْتاجُ إِلى أَحَد.»:
درباره حضرت مهدى(علیه السلام) فرموده:شما مردم، آن حضرت را به داشتن آرامش و متانت و به شناخت حلال و حرام و به رو آوردن مردم به او و بى نیازى او از مردم مى شناسید.
35-
رؤیاى دنیا
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْیا حُلْوُها وَ مُرُّها حُلْمٌ وَ الاِْنْتِباهُ فِى الاْخِرَةِبدانید که دنیا شیرینى و تلخى اش رؤیایى بیش نیست، و آگاهى و بیدارى واقعى در آخرت است.
36
- پرهیز از کلام پست و سبک
«لا تَقُولُوا بِأَلـْسِنَتِکُمْ ما یَنْقُصُ عَنْ قَدْرِکُمْ.»:چیزى به زبانتان نیاورید که از ارزش شما بکاهد.
37
- جاودانگى در مرگ با عزّت
«لَیْسَ الْمَوْتُ فى سَبیلِ الْعِزِّ إِلاّ حَیاةً خالِدَةً وَ لَیْسَتِ الْحَیاةُ مَعَ الذُّلِّ إِلاَّ الْمَوْتُ الَّذى لا حَیاةَ مَعَهُ.»:
مرگ در راه عزّت جز زندگى جاوید، و زندگى با ذلّت جز مرگ بى
حیات نیست.
38
- حرمت حیله و نیرنگ
«وَ الْخَدْعُ عِنْدَنا أَهْلَ الْبَیْتِ مُحَرَّمٌ.»:حیله و نیرنگ نزد ما اهل بیت حرام است.
39-
مرگ، پدیده گریبانگیر
«خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلادَةِ عَلى جیدِ الفَتاةِ وَ ما أَوْلَهَنى إِلى أَسْلافى إِشْتِیاقَ یَعْقُوبَ إِلى یُوسُفَ.»:قبل از حرکت از مکّه به سوى عراق در میان جمعى از بنى هاشم فرمود:مرگ گردنگیر فرزندان آدم است; همچون گردنبند بر گردن دختر جوان، و من مشتاق دیدن گذشتگانم هستم، مانند اشتیاقى که یعقوب به دیدن یوسف داشت.
40-
اندیشه پایان کار
«فَإِنْ تَکُنِ الدُّنْیا تُعَدُّ نَفیسَةًفَدارُ ثَوابِ اللّهِ أَعْلى وَ أَنْبَلُوَ إِنْ تَکُنِ الأَمْوالُ لِلتَّرْکِ جَمْعَهافَما بالُ مَتْرُوک بِهِ الْمَرْءُ یَبْخَلُوَ إِنْ تَکُنِ الاَْرْزاقُ قِسْمًا مُقَسَّمًافَقِلَّةُ حِرْصِ الْمَرْءِ فِى الْکَسْبِ أَجْمَلُوَ إِنْ تَکُنِ الاَْبْدانُ لِلْمَوْتِ أُنـْشِأَتْفَقَتْلُ امْرِء بِالسَّیْفِ فِى اللّهِ أَفْضَلُعَلَیْکُمْ سَلامُ اللّهِ یا آلَ أَحْمَدَفَإِنّى أَرانى عَنکُمْ سَوْفَ أَرْحَلُدر »:
حضرت در مسیر حرکت به جانب کوفه فرموده است:زندگى دنیا گرچه نفیس و پربهاست،ولى پاداش خدا در جهان دیگر بالاتر و پربهاتر است.
و اگر سرانجامِ جمع آورى مال و ثروت، ترک نمودن آن است،پس نباید مرد براى آن بخل ورزد.
و اگر روزى هاى بندگان، تقسیم و مقدَّر شده است،پس کمىِ حرصِ مرد در کسب، زیباتر. و اگر بدن ها براى مرگ آفریده شده است،پس کشته شدن مرد در راه خدا چه بهتر. درود بر شما اى خاندان پیامبر،که من به زودى از میان شما کوچ خواهم کرد
.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » رضامحمدی ( پنج شنبه 86/11/11 :: ساعت 12:51 صبح )
»» امام سجاد زینت..........

"زینت پرستش کنندگان خداوند"

آن حضرت با عنوان زین‏العابدین و سجاد خوانده مى‏شود،چرا که او قبل از هر چیز بنده خالص و صالح خدا بود، و سجده‏هاى طولانى او، هربیننده را به سوى خدا و پرستش خدا جذب مى‏کرد. خداوند در حدیث لوح که آن نامه‏اى از سوى خدا به پیامبر اکرم(ص) است او راچنین معرفى کرده است:سید العابدین و زین اولیائى الماضین؛ او آقاى عبادت‏کنندگان و زینت اولیاى پیشین من است.» یوسف بن اسباط مى‏گوید، پدرم گفت:

نیمه‏هاى شب به مسجد رفتم، جوانى را که به سجده افتاده بود دیدم که چنین باخدا راز و نیاز مى‏کرد: "سجد وجهى متعفرا فى‏التراب لخالقى و حق له؛ صورتم خاک‏آلود، براى آفریدگارم سجده کرد، که خداوند سزاوار سجده است.» به محضرش رفتم،دریافتم امام سجاد(ع) است، صبر کردم تا هوا روشن شد، به نزد ایشان رفتم و عرض‏کردم: «اى فرزند پیامبر! چرا آن همه به خود زحمت مى‏دهى با این که خداوند تورا برترى بخشیده و تو در پیشگاه خدا مقام بسیار ارجمندى دارى؟» او با شنیدن‏این سخن منقلب شده و گریه کرد و فرمود: پیامبر(ص) فرمود: هنگامى که روز قیامت‏برپا گردد هر چشمى جز چهار چشم گریان است:     

.چشمى که از خوف خدا بگرید؛

.چشمى که در راه (جهاد) براى خدا نابینا شده باشد؛

.چشمى که از حرام‏هاى خدا پوشیده شده باشد؛

.چشمى که شب تا صبح در حال سجده بیدار باشد...

عبادت امام سجاد(ع) پرستش کاملا آگاهانه و بسیار عمیق بود،او با لذت و شیفتگى مخصوص، آمیخته با عرفان کامل، خدا را عبادت مى‏کرد. ارتباط و پیوند او با خدا به گونه‏اى بود که روایت‏شده: شبى براى عبادت برخاست، هنگام وضو، چشمش به ستارگان آسمان افتاد، و هم چنان‏به ستارگان مى‏نگریست ، و در اندیشه آفریدگار و آفرینش آنها فرو رفت، حیران وبهت زده در حالى که دستش در آب بود، به آسمان چشم دوخته بود تا صداى اذان صبح‏را شنید.

فاطمه(س) یکى از دختران امیرمومنان على(ع) از جابربن عبدالله انصارى تقاضاکرد که نزد امام سجاد(ع) برود، به عنوان دل‏سوزى از آن حضرت بخواهد که جانش رااز آسیب عبادت بسیار حفظ کند، زیرا او بر اثر عبادت بسیار، از ناحیه بینى و سرزانوها و کف دستها و پیشانى، آسیب سختى دیده بود، جابر نزد امام سجاد(ع) رفت وآن حضرت را از تحمل آن همه رنج طاقت فرسا در عبادت برحذر داشت.

امام سجاد(ع) به او فرمود: «اى همنشین رسول خدا(ص)! جدم رسول خدا(ص) آن قدرعبادت کرد که پاهایش ورم کرد، شخصى به او عرض کرد: چرا آنقدر به خود رنج‏مى‏دهى؟ فرمود: «افلا اکون عبدا شکور؛ آیا بنده سپاسگزار خدا نباشمجابربه امام سجاد(ع) عرض کرد: جان عزیزت در خطر است، کم‏تر خود را در فشار قرار بده.» امام سجاد(ع) فرمود: یا جابر لا ازال على منهاج ابوى موتسیا بهما حتى القاهم؛ اى جابر همواره راه‏پدرانم (پیامبر و على) را مى‏پیمایم، و آنها را الگو قرار مى‏دهم تا به آنهابپیوندم.»

صحیفه سجادیه، یکى از نمادهاى عرفانى و زاییده اندیشه‏هاى معرفت‏شناسى امام سجاد(ع) است که به عنوان زبور آل محمد(ص( شناخته شده، و با مطالعه‏آن، مى‏توان به عظمت‏بى‏کران پرستش آگاهانه آن بزرگوار واقف شد.

"توجه عمیق به مستمندان"

امام سجاد(ع) به تامین معاش زندگى افراد بى‏بضاعت ومستمند، توجه عمیق و اقدام همه جانبه داشت، علاوه بر این‏که با نظم خاصى از صدخانواده فقیر مدینه به طور مستمر سرپرستى مى‏کرد، به بینوایان دیگر نیز توجه‏داشت، او نان و آذوقه را در انبان مى‏کرد و خودش آن را بر دوش مى‏گرفت و به صورت‏ناشناس و محرمانه براى آنها مى‏برد، نیازمندان هرگاه او را مى‏دیدند به همدیگرمى‏گفتند صاحب الجراب (صاحب انبان) آمد. آن بزرگوار وقتى که فقیر را مى‏دید نه‏تنها با نظر خشمگین یا تحقیرآمیز به او نگاه نمى‏کرد، بلکه با شادمانى مى‏گفت:

مرحبا بمن یحمل زادى الى الاخره؛ آفرین به کسى که توشه مرا به سوى آخرت حمل‏مى‏کند.» یکى از شخصیت‏هاى عصر آن حضرت به نام زهرى مى‏گوید: در یک شب سرد وتاریک زمستانى امام سجاد(ع) را دیدم؛ بار آرد و هیزم بر پشت گرفته بود و عبورمى‏کرد، پرسیدم: این بار چیست؟ فرمود: قصد سفر دارم، این توشه راه سفر است که آماده کرده‏ام تا به محله حریزببرم.

غلام خود را به آن حضرت معرفى نمودم و عرض کردم: «شما زحمت نکشید، این غلام من‏است که آن بار شما را حمل مى‏کند.» فرمود: نه. عرض کردم: پس اجازه بدهید خودم‏آن را حمل کنم، فرمود: «من زحمتى را که موجب نجات من در سفر خواهد شد، وپیمودن راه سفر مرا نیکو کند، از خود دور نمى‏کنم.» پس از چند روزى او را درمدینه دیدم، پرسیدم شما فرمودید به مسافرت مى‏روم، پس چرا مسافرت نکردى؟ فرمود:

اى زهرى، منظورم از مسافرت، آن سفرى که تو گمان کردى نبود، بلکه منظورم سفرمرگ بود که خود را براى آن آماده مى‏ساختم، آن‏گاه فرمود:

"انما الاستعداد للموت تجنب الحرام و بذل الندى فى الخیر؛ همانا آمادگى براى‏سفر مرگ، اجتناب از کارهاى حرام، و بخشش عطایاى نیک به مردم است.» آن حضرت برهمین اساس از بیماران عیادت مى‏کرد، و اگر با خبر مى‏شد که آنها مقروض هستند،قرض آنها را ادا مى‏نمود، چنان‏که روایت‏شده شنید که "محمدبن اسامه" بیمار وبسترى شده، به عیادتش رفت، وقتى فهمید او مقروض است و دوست دارد قبل از مرگش،قرض‏هایش پرداخته شود، همه قرض‏هاى او را برعهده گرفت و پرداخت.

پس از آن که آن بزرگوار مهربان، به شهادت رسید، هنگامى که پیکر پاکش را غسل‏مى‏دادند، خراش‏هایى در پشت مبارکش دیدند، بعضى از حاضران از علت آن پرسیدند،یکى از حاضران پاسخ داد: این سیاهى‏ها و خراش‏ها از آثار انبان‏هاى طعام است که آن حضرت آن را به طورمکرر حمل مى‏کرد و به خانه مستمندان مى‏برد، و نیز از آثار آب‏کشى آن حضرت از چاه‏است که براى همسایگان، از آن چاه آب مى‏کشید، و اینک جاى طناب آب‏کشى در پشتش‏باقى‏مانده است.

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » رضامحمدی ( پنج شنبه 86/11/4 :: ساعت 1:42 صبح )
»» امام سجاد وخوف ازقیامت

"خوف ازروز قیامت"

امام سجاد(ع) در طول زندگى براى انجام مناسک حج و عمره‏بسیار به مکه مى‏رفت، با این که فاصله بین مدینه و مکه حدود هشتاد فرسخ است، آن‏حضرت براى انجام عبادت بزرگ حج، گاهى این راه را پیاده مى‏پیمود، و از این که‏براى انجام عبادت خدا، رنج مى‏کشید، لذت مى‏برد.

آن بزرگوار بیست‏بار (و به نقلى 22 بار) سوار بر شترش شده و به مکه مى‏رفت، وپس از انجام مراسم عمره یا حج، به مکه باز مى‏گشت، او در این مدت حتى یک بارتازیانه بر شترش نزد، هرگاه مى‏خواست‏شترش تندتر حرکت کند، تازیانه‏اش را بربالاى سر شتر به حرکت در مى‏آورد، و مى‏فرمود: «لولا خوف القصاص لفعلت؛ اگر ترس‏قصاص قیامت نبود، با زدن تازیانه بر شتر، آن را به تند حرکت کردن وادارمى‏کردم.

با توجه به فاصله بین مکه و مدینه که حدود هشتاد فرسخ بود، نتیجه‏مى‏گیریم که بیست‏بار رفتن و بازگشتن آن حضرت معادل 3200 فرسخ خواهد شد، آن‏بزرگوار در تمام طول این مدت با این که تازیانه در دستش بود، از خوف قصاص‏قیامت، حتى یک بار تازیانه‏اش را بر شترش نزد، با این که شتر در میان مرکب‏ها به‏پوست کلفتى معروف است، و تازیانه زدن به آن، رنجش چندانى براى او نخواهد بود.

در صفحه دیگرى از زندگى امام سجاد(ع) مى‏خوانیم: او یکى از غلامان آزاد کرده‏اش‏را سرپرست رسیدگى به مزرعه‏اى نموده‏بود، روزى براى دیدن آن مزرعه به آن جا رفت‏مشاهده کرد که بر اثر سهل‏انگارى غلام آسیب فراوانى به آن مزرعه وارد شده است،ناراحت‏شد و براى تنبیه غلام، یک بار تازیانه‏اى به او زد. پس از این کار پشیمان‏شد، وقتى که آن حضرت به خانه بازگشت، شخصى را نزد آن غلام فرستاد تا او را به‏حضورش بیاورد، آن شخص پیام امام را به او ابلاغ کرد، غلام به محضر امام سجاد(ع) آمد، دید امام خود را برهنه کرده، و تازیانه‏اش را پیش رویش انداخته است.

غلام ‏گمان برد که امام مى‏خواهد او را مجازات کند، از این رو به شدت ترسید، ولى‏ناگاه دید امام سجاد (ع) آن تازیانه را برداشت و به غلام داد و فرمود: «اى مردامروز کارى از من در مورد تو سرزد که سابقه نداشت، لغزشى بود که رخ داد، اینک‏این تازیانه را بگیر و همان گونه که به تو زدم به من بزن و از من قصاص کن

غلام گفت: سوگند به خدا جز این گمان نداشتم که مرا مجازات کنى که سزاوار آن‏هستم، تا چه رسد به این که من از تو قصاص کنم. امام سجاد(ع) فرمود: عزیزم! تازیانه را بردار و قصاص کن، غلام گفت: معاذالله! هرگز چنین نکنم، تو را (اگر لغزشى بود) بخشیدم. این گفت و گو به‏طور مکرر بین امام سجاد(ع) و آن غلام رد و بدل شد، هنگامى که امام(ع) دید آن‏غلام از قصاص کردن خوددارى مى‏کند به او فرمود: «اما اذا ابیت فالضیعه صدقه‏علیک؛ هان آگاه باش اکنون که از قصاص خوددارى مى‏کنى آن مزرعه را به تو انفاق‏کردم، مال تو باشد.» سپس امام سجاد(ع) آن مزرعه را در اختیار آن غلام گذاشت

 

"همنشینی با مستضعفان"

از شیوه‏هاى زندگى امام سجاد(ع) این که: بسیار متواضع‏بود، نه تنها از همنشینى با تهى‏دستان و مستضعفان عار نداشت، بلکه مشتاقانه درکنار آنها مى‏نشست و همچون دوست صمیمى با آنها هم صحبت مى‏شد، بعضى این روش رااز آن حضرت نپسندیدند، و از نشست و برخاست آن حضرت با طبقه پایین دست، انتقادکردند، امام سجاد(ع) در پاسخ آنها فرمود: انى اجالس من انتفع بمجالسته فى دینى؛ من با کسى همنشین مى‏شوم که از مجالست‏او به نفع دینم بهره‏مند گردم.

یک روز امام سجاد(ع) سوار بر مرکب از راهى‏مى‏گذشت چشمش به جمعى از بیماران جذامى که در کنار هم نشسته بودند و غذامى‏خوردند افتاد، آنها وقتى که امام را دیدند او را دعوت به خوردن غذا کردند. امام(ع) آن روز را روزه بود، به آنها فرمود: اگر روزه نبودم، در کنار سفره شما مى‏نشستم.» امام سجاد(ع) آن روز به خانه‏خود بازگشت، دستور داد غذاى مطبوعى آماده کردند، آن‏گاه همه آن جذامیان را به‏خانه خود دعوت کرد، آنها به خانه آن حضرت آمدند، امام(ع) در کنار آنها نشست وبا هم از غذا خوردند.

 

"احترام به نامادری"

امام سجاد(ع) مادرش را به هنگامى که نوزادى بیش نبود ازدست داد. از این رو، بانویى پرستارى آن حضرت را بر عهده گرفت و به عنوان‏نامادرى در حفظ آن حضرت کوشید، امام سجاد(ع) وقتى که بزرگ شد، با نامادرى‏اش دریک کاسه غذا نمى‏خورد، شخصى از آن حضرت پرسید: با این‏که شما مادرت (نامادریت) را دوست دارى، چرا در یک کاسه با او غذانمى‏خورى؟» آن حضرت در پاسخ فرمود: «انى اکره ان تستبق یدى الى ما سبقت الیه‏عینها فاکون عاقا له؛ من دوست ندارم که دستم به لقمه‏اى سبقت گیرد که چشم‏مادرم به آن سبقت گرفته است، آن گاه جفاکار نسبت‏به مادرم گردمبه راستى‏وقتى که آن حضرت به نامادرى این گونه احترام مى‏گذاشت، براى مقام مقدس مادرچقدر ارج و ارزش قائل بود؟

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » رضامحمدی ( پنج شنبه 86/11/4 :: ساعت 1:41 صبح )
»» امام سجاد(ع)

"خشنودی به رضای خداوند"

امام باقر(ع) نقل کرد، پدرم‏امام سجاد(ع) فرمود: دچار بیمارى سختى شدم، پدرم به من فرمود: چه میل دارى؟ گفتم: میل دارم به گونه‏اى باشم که در برابر تدبیر و خواست‏خدا، خواسته دیگرى‏نداشته باشم. پدرم فرمود: احسنت ضاهیت ابراهیم الخلیل؛ احسن و آفرین که به‏ابراهیم خلیل(ع) شباهت‏یافته‏اى.» در آن هنگام که دشمنان مى‏خواستند او را به‏درون آتش شعله‏ور بیفکنند، جبرئیل نزد او آمد و گفت: آیا حاجتى دارى؟ ابراهیم(ع) گفت: «لا اقترح على ربى، بل حسبى الله و نعم الوکیل؛ در برابرمقدرات پروردگارم چیز دیگرى درخواست نمى‏کنم، بلکه خدا مرا کفایت مى‏کند، و اوپشتیبان خوبى‏است

 

"پاسخ شدید به طاغوت عراق"

امام سجاد(ع) در تمام مصائب کربلاو اسارت، شرکت داشت، و سخت‏ترین و جانکاه‏ترین حوادث را تحمل کرد، او و همراهانش‏را به صورت اسیر، در کوفه به مجلس عبیدالله بن زیاد حاکم عراق که طاغوتى سنگ‏دل‏و بى‏رحم بود وارد نمودند. عبیدالله پس از گستاخى‏هاى بسیار بى‏شرمانه متوجه امام‏سجاد(ع) شد، و گفت: «این شخص کیست؟» یکى از حاضران گفت: على بن حسین(ع) است. عبیدالله گفت: مگر خداوند على پسر حسین(ع) را نکشت؟ امام سجاد(ع) فرمود: من برادرى به نام على‏بن حسین(ع) [على‏اکبر] داشتم، مردم او را کشتند.

عبیدالله با خشونت گفت: «بلکه خدا او را کشت.» امام سجاد(ع) فرمود: «الله‏یتوفى الانفس حین موته؛ خداوند جانها را هنگام مرگشان، قبض مى‏کند.» عبیدالله‏گفت: آیا تو جرئت پیدا کرده‏اى پاسخ مرا مى‏دهى؟ سپس به ماموران جلادش گفت: برخیزید و گردنش را بزنید.

حضرت زینب(س) به دفاع برخاست، و پس از گفتارى، خطاب به عبیدالله فرمود: اگر بنا است على بن الحسین(ع) را بکشى، مرا نیز با او بکش.» در این هنگام‏امام سجاد(ع) به عمه‏اش زینب(س) فرمود: آرام باش، تا من با عبیدالله سخن بگویم،سپس به عبیدالله رو کرد و با صلابت و قاطعیت فرمود: «ابالقتل تهددنى یابن زیاداما علمت ان القتل لنا عاده، و کرامتنا الشهاده؛ اى پسر زیاد! آیا مرا به کشتن‏تهدید مى‏کنى و مى‏ترسانى، آیا نمى‏دانى که کشته شدن عادت ما است، و شهادت مایه‏کرامت و سرافرازى ما مى‏باشد؟

 

"دخالت درسیاست"

ماجراى نهضت کربلا، یک حادثه‏بزرگ سیاسى بود، امام سجاد(ع) در پیدایش آن و ابلاغ پیام شهیدان و پى‏گیرى نتایج‏نهضت نقش اصلى را داشت، آن حضرت پس از ماجراى خونین عاشورا، چه هنگام اسارت، وچه هنگام بازگشت‏به مدینه، در هر فرصتى مردم را بر ضد طاغوت عصر، یزیدبن‏معاویه مى‏شوراند، خطبه غرا و کوبنده او در شام، یزید و حکومتش را رسوا نمود، وماهیت پلید حکومت‏خودکامه او را افشا کرد، با این که در جو خفقان آن عصر ، حتى‏ذکر نام حسین(ع) ممنوع بود، به دستورآن حضرت در نگین انگشترش چنین نوشته‏بودند: «خزى و شقى قاتل الحسین بن على علیه‏السلام؛ رسوا و بدبخت‏شد قاتل حسین‏پسر على(ع( .آن حضرت چهل سال، مصائب پدرش امام حسین(ع) را یاد مى‏کرد ومى‏گریست، هنگام غذا خوردن، دست از غذا مى‏کشید، مى‏گفتند بفرمایید غذا میل کنید،در پاسخ مى‏فرمود: «قتل ابن رسول الله جائعا، قتل ابن رسول الله عطشان؛حسین(ع) فرزند رسول خدا(ص) گرسنه و تشنه کشته شد.کوتاه سخن آنکه آن حضرت‏اکثر بهره‏بردارى را از نهضت امام حسین(ع) به عناوین گوناگون بر ضد طاغوت‏هاى‏وقت نمود. پس از بنى‏امیه، هنگامى که خلفاى بنى‏مروان روى کار آمدند، موضع‏گیرى‏امام سجاد(ع) در برابر آنها نیز نوع دیگرى از رودر رویى شدید در برابرطاغوتیان بود. آن حضرت قیام مختار بر ضد بنى‏امیه را تایید کرد و با صراحت‏فرمود: «لاتسبوا المختار فانه قتل قتلتنا و طلب ثارن؛ از مختار بدگویى نکنید،چرا که او قاتلان ما را کشت، و به خون‏خواهى از ما قیام کرد.» آن حضرت قبل ازقیام انقلابى پسرش «زید» که برضد حکومت هشام بن عبدالملک (دهمین طاغوت اموى( رخ داد، قیام او را تایید مى‏کرد و مى‏فرمود: «پدرم از پدرش امیرمومنان على(ع(نقل کرد در پشت کوفه مردى قیام کند که او را «زید» مى‏گویند...

او و یارانش در قیامت‏با شکوهى بسیار باعظمت در کنار مردم عبور کنند، وفرشتگان به آنها اشاره کرده و مى‏گویند: اینها جانشینان صالحان پیشین و دعوت‏کنندگان به حق هستند، آن‏گاه رسول خدا(ص) از آنها استقبال کند و خطاب به زیدمى‏فرماید: اى فرزندم! شما مسوولیت‏خود را به انجام رساندید، اکنون بدون حساب،وارد بهشت‏شوید.

 

 

 

"رازشهادت امام سجاد(ع)"

موضع‏گیرى‏هاى قاطع و پر صلابت امام‏سجاد(ع) در برابر هشام‏بن عبدالملک (دهمین خلیفه‏اموى) و عظمت روز افزون امام(ع) در میان مردم، به ویژه در میان مردم حجاز موجب شد که هشام به قتل امام سجاد(ع) کمر بست، برادر او ولید بن عبدالملک، به دستور او، آن حضرت را مسموم کرده و به‏شهادت رساندند.

آن بزرگوار به جرم دفاع از حیثیت اسلام، و مبارزه با طاغوت‏هاى‏اموى و مروانى، شهد شهادت نوشید، چند روز در بستر شهادت آرمیده بود، معالجات‏سودى نبخشید، او در لحظه آخر عمر همان وصیت پدرش را بازگو کرد و فرمود: هنگامى‏که پدرم امام حسین(ع) وفات کرد، ساعتى قبل مرا به سینه‏اش چسبانید و فرمود:

"یا بنى ایاک و ظلم من لایجد علیک ناصرا الا الله؛ اى پسر جانم! بپرهیز از ستم‏کردن بر کسى که یاورى براى انتقام تو، جز خدا ندارد.» نیز به پسرش امام‏باقر(ع) فرمود: پسرم! تو را به همان سخن وصیت مى‏کنم که پدرم هنگام شهادت مرابه آن وصیت کرد: یا بنى اصبر على الحق و ان کان مر؛ اى پسر جان! در راه حق‏صبور و مقاوم باش گرچه تلخ و رنج‏آور باشد. به این ترتیب آن امام همام بعد ازنهضت عظیم امام حسین(ع) پس از حدود 35سال مبارزه به صورت‏هاى گوناگون، در 75سالگى به لقاءالله پیوست، و با خون سرخ خود پاى نهضت‏خونین پدرش را امضاء کرد.

او در فرازى از صحیفه سجادیه که از گنجینه‏هاى بزرگ معارف و عرفان است و ازاو به یادگار مانده، به درگاه خدا چنین عرض مى‏کند: "اللهم انى اعتذر الیک من مظلوم ظلم بحضرتى فلم انصره؛ خدایا! من از پیشگاه‏تو عذرخواهى مى‏کنم در مورد مظلومى که در برابر من به او ستم شده، و من به یارى‏او نشتافته‏ام.

خدایا! به من دست و نیرویى ده تا بتوانم بر کسانى که به من‏ستم مى‏کنند پیروز شوم، و زبانى عنایت فرما تا در مقام احتجاج و استدلال برمخالف چیره شوم، و اندیشه‏اى ده تا نیرنگ فکرى دشمن را درهم شکنم، و دست‏ستمگران را از تعدى و تجاوز، کوتاه سازم.

"محمدی اشتهاردی"

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » رضامحمدی ( پنج شنبه 86/11/4 :: ساعت 1:40 صبح )
»» شرح حال واسامی یاران آقای مظلومان

قبل از مطالعه اشاره به نکات زیر ضرورى است .
-
گرچه بعضى عدد شهداى کربلا را منحصر  در 72 تن مى دانند (البته این عدد، افراد شاخص و نام آور را تشکیل مى دهند) اما محققان بیش از این عدد را ذکر نکرده اند.
-
عدد 115 تن از تحقیق مرحوم سماوى (ره ) در کتاب معروف ابصار العین فى انصار الحسین (ترجمه عقیقى بخشایشى ) استفاده گردیده است .
-
بعضى دیگر از منابع و ماخذ استفاده  شده :
الف وقعه الطف لابى مخنف
تحقیق : از محمد هادى یوسفى
ب - قصه کربلا (تحقیق از: على نظرى منفرد
ج فرهنگنامه عاشورا (تحقیق از جواد محدثى
د چهره حقیقى قیام حسینى ...

تحقیق از عبدالکریم قزوینى

 

حسین بن على (ع (
پدرش : امیرالمومنین على علیه السلام و مادرش : فاطمه زهرا (س ) و کنیه او: ابو عبدالله .
رسول خدا (ص ) درباره وى مى فرماید:حسین منى و انا من حسین (حسین از من است و من از حسین )از صفات برجسته آن حضرت : علم ، بخشش ، بزرگوارى ، فصاحت ، شجاعت ،تواضع ، حلم و...
با مرگ معاویه در سال 60، سیدالشهدا که فساد و بى لیاقتى یزید را مى دانست از بیعت با او امتناع کرد.حسین علیه السلام براى نجات اسلام از سلطه یزید که به محو دین مى انجامید،راه جهاد و شهادت را پیش گرفت .آن حضرت از مدینه به مکه هجرت کرده و پس از رسیدن نامه هاى کوفیان به دعوت از امام ، به سوى عراق حرکت مى کند.
پیمان شکنى کوفیان و شهادت نماینده حضرت (مسلم بن عقیل ) باعث مى گردد که سپاه حضرت در کربلا به محاصره سپاه کوفه در آید.حسین علیه السلام در روز عاشورا پس از به شهادت رسیدن یارانش و جوانان بنى هاشم ، یکه و تنها به دشمن حمله ور گردید تا به شهادت رسید
.سن 57 سال
عباس بن على(ع)
پدرش : امیرالمومنین (ع ) و مادرش : فاطمه ام البنین ، کنیه او ابوالفضل
قامتى رشید و شجاعتى کم نظیر و بینش اعتقادى و علمى و فقهى روشنى داشت .
به خاطر سیماى جذابش او را ((قمر بنى هاشم )) مى خواندند.امان نامه اى را که شمر براى او از عمر بن سعد گرفته بود، رد کرد.علمدار (پرچمدار) کربلا و مظهر ایثار و فداکارى بود.
به خاطر آوردن آب به خیمه ها سقا لقب یافت .امام سجاد فرمود : تا اینکه دو دست عباس قطع شد، خداوند به او همانند جعفر طیار دو بال عطا فرمود که در بهشت با فرشتگان پرواز کند.سن :
34 سال محل دفن : کنار نهر علقمه
على بن الحسین علیه السلام 
پدرش امام حسین علیه السلام ، و مادرش لیلى دختر ابى مره مى باشد
کنیه او ابوالحسن و به على اکبر معروف است .در گفتار، اخلاق و اندام ظاهرى ، شبیه ترین مردم به رسول خدا (ص ) بود.نخستین شهید از بنى هاشم در روز عاشورا بود که جسد مبارکش مورد کینه دشمن قرار گرفته و قطعه قطعه گردید.نزدیک ترین شهیدى است که در کنار امام حسین علیه السلام دفن شده است سن او را از
18 تا 27 سال ، مختلف نقل کرده اند.
-
مسلم بن عقیل 
پدرش عقیل (برادر على ع و مادرش علیه مى باشد.پسر عموى امام حسین (ع ) و نماینده او به کوفه براى بررسى اوضاع و بیعت گرفتن از مردم بود.
در ابتداى ورود به شهر کوفه ، حدود 18000 تن با او بیعت کردند.
با ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه و تهدید نمودن بزرگان و اشراف ، مردم از گرداگرد مسلم متفرق شدند.مسلم چنان یکه و تنها گشت که یک نفر را هم در کنار خویش نیافت .
شب میهمان طوعه بود. ولى فردایش که منزل را در محاصره ماموران یافت ، خارج گردید و پس از ساعتى جنگ دلاورانه ، دستگیر و او را به دارالاماره آوردند.مسلم بن عقیل را در روز 9 ذى الحجه به شهادت رسانده و بدن مطهر او را از بالاى دارالاماره به زیر افکندند.
محل دفن مسلم در کنار مسجد کوفه است .سن او 34 سال .
 عبدالله بن الحسین (ع(
پدرش امام حسین (ع )، مادرش رباب دختر امرءالقیس مى باشد.
او که به (على اصغر) مشهور است ، کودکى شیر خوار بیش نبود.
وى در حالیکه در بغل پدر بود، تیرى به گلویش اصابت کرد و به شهادت رسید.
امام حسین (ع ) دستش را از خون او پر کرده و بطرف آسمان پاشید و قطره اى از خون به زمین بازنگشت .حضرت با غلاف شمشیر نزدیک خیمه گودال کوچکى حفر کرد و او را به خاک سپرد.
- عبدالله بن على (ع
پدرش ، على علیه السلام و مادرش ، فاطمه ام البنین مى باشد .به توصیه و تشویق برادرش حضرت عباس به میدان کارزار شتافت .اولین فرزند ام البنین است که در روز عاشورا به شهادت رسید .سن او 25 سال بود .
- عثمان بن علی(ع) 
پدرش ، امیرالمومنین (ع ) و مادرش ، فاطمه ام البنین مى باشد.
بخاطر علاقه شدیدى که على (ع ) به عثمان ابن مظعون (یکى از اصحاب رسول خدا) داشت نام فرزندش را عثمان گذاشت .او به سفارش حضرت عباس ، پس از شهادت برادرش عبدالله به میدان کارزار شتافت .دومین فرزند ام البنین است که در روز عاشورا به شهادت رسید.
سن او 23 سال بود.
-جعفر بن علىع)
پدرش ، على (علیه السلام (و مادرش ، فاطمه ام البنین مى باشد.
على (ع ) به واسطه علاقه و محبتى که به برادرش (جعفر طیار) داشت ، نام فرزندش را جعفر نهاد.امام حسین (ع ) به وى فرمود: به کارزار بشتاب تا تو را مانند دو برادرم (عبدالله و عثمان ) شهید ببینم .سومین فرزند ام البنین است که در روز عاشورا به شهادت رسید                سن او 21 سال بود.
- ابوبکر بن علی(ع) 
پدرش ، على (ع ) و مادرش ، لیلى دختر مسعود بن خالد مى باشد.او را محمد اصغر و یا عبدالله مى خواندند.او در روز عاشورا پس از کارزار با دشمن ، به محاصره آنها در آمده و به شهادت رسید.نوشته اند: جسد بى جان او را در آبراه خشکى در کربلا یافتند
-
قاسم بن الحسن (ع )
پدرش ، امام حسن مجتبى (ع ) و مادرش (رمله ) مى باشد.صورتش چون پاره ماه مى درخشید.بدلیل کمى سن قاسم ، امام حسین (ع ) ابتدا اجازه میدان رفتن را به او نداد، ولى قاسم پیوسته تقاضاى خود را تکرار کرد تا اجازه گرفت .پس از کارزار با دشمن ، بر اثر ضربت شمشیر نقش بر زمین گشت و عمویش ‍ حسین (ع ) را صدا زد.حضرت خود را بر بالین قاسم رساند و فرمود: چقدر بر عموى سخت است که او را بخوانى و از دست او کارى بر نیاید.
سن او 13 سال بود


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » رضامحمدی ( جمعه 86/10/28 :: ساعت 1:49 صبح )
»» اسامی یاران آقا

ابوبکر بن الحسن (ع )
پدرش ، امام حسن مجتبى (ع ) و مادرش ، کنیز آن حضرت بود.او از مدینه همراه امام حسین (ع ) به کربلا آمد.او در روز عاشورا پس از شهادت برادرش قاسم ، به میدان کارزار رفته و جنگید تا به شهادت رسید.
-
عبدالله بن الحسن (ع )
پدرش ، امام حسن مجتبى (ع ) و مادرش ، دختر شلیل بن عبدالله مى باشد.در کربلا نوجوانى بود که به سن بلوغ نرسیده بود.چون عمویش حسین (ع ) را زخمى و بى یاور دید، خود را به آن حضرت رسانید و گفت : به خدا سوگند از عمویم جدا نمى شوم .ناگهان شمشیرى به طرف حسین (ع ) روانه شد، عبدالله دستش را سپر کرد.شمشیر دست او را قطع کرده و به پوست آویزان نمود.گفته شده در حالیکه حضرت او را در آغوش گرفته بود، حرمله با تیرى او را به شهادت رساند.سن او 11 سال بود.
- عون بن عبدالله 
پدرش ، عبدالله (فرزند جعفر طیار) و مادرش حضرت زینب (س ) دختر على (ع ) مى باشد.
عون در اوائل راه مکه به کربلا، در وادى عقیق به امام حسین (ع ) پیوست .او در روز عاشورا به میدان نبرد تاخت و شمشیر زد تا به درجه شهادت رسید.مى نویسند: تا خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسید، گفت : به خدا قسم ، شهادت پسرم در رکاب حسین (ع ) مصیبت مرا آسان مى کند...
- محمد بن عبدالله 
پدرش ، عبدالله (فرزند جعفر طیار) و مادرش خوصاء مى باشد.او همراه با برادرش عون در راه مکه به کربلا در وادى عقیق به امام حسین (ع ) پیوست .او در روز عاشورا قبل از برادرش عون به میدان رفت و به شهادت رسید.نوشته اند: تا خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسید گفت : اگرچه من توفیق یارى حسین را نیافتم ، ولى با تقدیم پسرانم او را یارى کردم .
- عبدالله بن مسلم 
پدرش ، مسلم بن عقیل و مادرش ، رقیه دختر حضرت على (ع ) مى باشد.
وى (در میدان جنگ ) در سه مرحله با دشمن کارزار نموددشمن به سوى او تیرى رها کرد و عبدالله دستش را روى صورت گذاشت تا از اصابت تیر جلوگیرى کند. تیر دستش را به پیشانى دوخت . تیرى دیگر، قلب او را نشانه رفت و اینگونه در روز عاشورا به شهادت رسید.
سن : 14 سال .
-
محمد بن مسلم 
پدرش ، مسلم بن عقیل و مادرش از کنیزان بود.امام حسین (ع ) فریاد زد: اى عموزاده ها براى نیل به شهادت شکیبا و صبور باشید.او در روز عاشورا پس از شهادت برادرش عبدالله در حمله دسته جمعى فرزندان ابیطالب به دشمن شرکت کرده ، سپس به شهادت رسید.
سن : 13 سال

محمد بن ابى سعید 
پدرش ، ابوسعید (فرزند عقیل ) و مادرش از کنیزان بود.وى در روز عاشورا وقتى امام حسین (ع ) در قتلگاه افتاده بود، وحشت زده و هراسان از خیمه بیرون آمد.
در حالى که دستش عمود خیمه اى گرفته بود و به راست و چپ نگاه مى کرد، ناگه دشمن به سرعت خود را به محمد رسانید و با شمشیر او را قطعه قطعه کرد.
او هنگام شهادت کودکى 7 ساله بود.
-
عبدالرحمن بن عقیل 
پدرش ، عقیل برادر على (ع ) و مادرش از کنیزان میباشد.وى عموزاده امام حسین (ع ) است امام حسین (ع ) فریاد زد: اى عموزادگان من ! صبر ومقاومت پیشه سازید...که بعد از این هرگز سختى و مصیبتى نخواهید دید.وى در روز عاشورا در حمله دسته جمعى فرزندان ابیطالب به ، دشمن شرکت کرده و در آن حمله به شهادت رسید


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » رضامحمدی ( جمعه 86/10/28 :: ساعت 1:48 صبح )
»» ادامه

جعفر بن عقیل 
پدرش ، عقیل برادر على (ع ) و مادرش ، خوصاء دختر عمرو مى باشد.وى عموزاده امام حسین (ع ) است .برخى گفته اند: مادرش در واقعه کربلا حضور داشته است .
جعفر در روز عاشورا به میدان جنگ شتافت و در حالى که مادرش ‍ جلوى خیمه ایستاده بود و او را نظاره مى کرد، به شهادت رسید.
عبدالله بن یقطر
چون مادرش از امام حسین (ع ) در کودکى نگه دارى کرده ، او را برادر رضاعى امام حسین (ع مى خوانند.او صحابى مى باشد (یعنى رسول خدا (ص ) را درک کرده است .او فرستاده امام حسین (ع ) است به سوى مسلم بن عقیل که در کوفه بود.پس از دستگیرى عبدالله ، او را بالاى قصر دارالاماره مى برند تا در برابر مردم ، حسین (ع ) و پدرش را لعنت کند! ولى او بعکس ، مردم را به یارى حسین (ع ) فرا مى خواند.او را از بالاى قصر به پایین انداختند، هنوز رمقى داشت که سرش را از بدن جدا کردند.عبدالله از شهداى نهضت حسینى در کوفه است
-
انس بن الحارث الاسدى  
از اصحاب رسول خدا (ص ) است ، ودر جنگهاى بدر و حنین در خدمت پیامبر بوده است .
پیر مردى سالخورده و از شیعیان کوفه است .از پیامبر نقل مى کند که فرمود: این فرزندم ( حسین ) در سرزمینى از عراق ( کربلا ) شهید خواهد شد، هرکس در آنجا باشد باید او را یارى کند.وى شبانه به لشکر حسین (ع ) پیوست و در روز عاشورا به شهادت رسید.
-
حبیب بن مظاهر                                                                                                   از اصحاب رسول خدا (ص ) است . فقیهى بزرگوار و از خواص یاران امام على (ع ) بود و در تمام جنگها در خدمت آن حضرت شمشیر زده است .حبیب در شهر کوفه از مردم براى امام حسین (ع ) بیعت مى گرفت .پس از شهادت مسلم بن عقیل در کوفه ، مخفیانه خود را به لشکر ابى عبدالله (ع ) رساند.فرمانده جناح چپ سپاه امام حسین (ع ) در کربلا بود.
وى در روز عاشورا عده اى از دشمن را کشت و سپس او را به شهادت رسانده سر مبارکش به گردن اسبى آویختند و در میان لشکر گرداندند.
سن او بیش از 70 سال بود.
مسلم بن عوسجه 
از اصحاب رسول خدا (ص ) مى باشد.پیر مردى عابد و زاهد و شجاعت او در فتوحات اسلامى زبانزد بوده است .او در کوفه مسئولیت جمع آورى اموال و خرید سلاح و گرفتن بیعت براى امام حسین (ع ) را بر عهده داشت .او پس از شهادت مسلم بن عقیل متوارى شد و سپس با خانواده اش به کاروان حسین (ع ( پیوست .مسلم در روز عاشورا به دشمن حمله ور شد و سپس با ضربتى نقش بر زمین گشت ، هنوز رمقى داشت که امام حسین (ع ) بر بالین او آمد و فرمود: اى مسلم بن عوسجه ! خدا تو را رحمت کند.سن او بیش از 60 سال بود.
-قیس بن مسهر 
مردى شریف و شجاع و از مخلصین در محبت اهل بیت (ع ) است .
او نامه مسلم را که حاوى خبر بیعت کوفیان بود به مکه برد و تسلیم امام حسین (ع ) کرد. حضرت نامه اى که در آن خبر حرکت خویش به سوى کوفه بود را توسط او براى کوفیان فرستاد.او را در میانه راه دستگیر و به نزد ابن زیاد بردند و از او خواستند که بالاى منبر رفته و حسین را دشنام دهد. او در بالاى منبر گفت : اى مردم ! حسین بن على بهترین خلق خداست پس دعوت او را اجابت کنید، و بر عبیدالله و پدرش لعنت فرستاد.
قیس را از بالاى دارالاماره کوفه به زمین پرتاپ کرده به شهادت رساندند.
-عمرو بن خالد الاسدى
عمرو از بزرگان کوفه و شیعیان با اخلاص بود.و پس از خیانت مردم کوفه و تنها گذاشتن مسلم بن عقیل ، مخفى گشت .وى پس از به شهادت رسیدن قیس بن مسهر به همراه غلامشسعد از کوفه خارج شده و به سپاه امام حسین (ع ) پیوستند.
عمرو و سعد به همراه عده اى در روز عاشورا در اول جنگ به دشمن حمله کرده و به شهادت رسیدند.وقتى خبر شهادت آنها به امام حسین (ع ) رسید، آن حضرت به طور مکرر براى آنان رحمت مى فرستاد.
ابو ثمامه عمرو الصائدى 
او از چهره هاى سرشناس شیعه در کوفه بود.از اصحاب على (ع ) و در جنگها در رکاب آن حضرت بود. از طرف مسلم بن عقیل مسئولیت جمع آورى کمکهاى مالى و خرید اسلحه را داشت .پس از خیانت مردم کوفه ، به لشکر حسین (ع ) پیوست .
وى در روز عاشورا نزد حضرت آمده و گفت : ... دوست دارم در حالى با خدا ملاقات کنم که نماز ظهر امروز را که وقتش نزدیک شده خوانده باشم .حسین (ع ) در جوابش فرمود: نماز را به یاد آوردى ، خدا تو را از نماز گزاران قرار دهد.ابو ثمامه پس از خواندن نماز ظهر به امامت حضرت ، به میدان کارزار رفته و به شهادت رسید.
-بریر بن حضیر(خضیر
شخصى عابد و زاهد و از اساتید قرآن بود.از اصحاب على (ع ) بود و از اشراف کوفه به شمار مى رفت .وى از کوفه به مکه رفته و به امام حسین (ع ) پیوست و همراه حضرت به کربلا آمد.
در روز عاشورا با دشمن چنین سخن گفت : ... این آب فرات است و حیوانات صحرا از آن استفاده مى کنند ولى پسر رسول خدا از آن محروم باشد، آیا پاداش خدمات محمد (ص ) این است ؟روز عاشورا با دشمن به کارزار پرداخت تا به شهادت رسید.
عابس بن ابى شبیب 
از رجال برجسته شیعه ، عابد و شب زنده دار و سخنورى توانا بود.
او از قبیله بنى شاکر است . (این قبیله از مخلصین در محبت على (ع ) بودند و آن حضرت در جنگ صفین درباره آنها فرمود: اگر تعدادشان به هزار نفر مى رسید، خداوند به شایستگى عبادت مى شد.
او در روز عاشورا به حسین (ع ) گفت : اى حسین ! مطمئن باش ، به خدا در روى زمین کسى نزد من محبوب تر و عزیزتر از تو وجود ندارد.
از دلیر مردان عرب بود و کسى یاراى جنگ تن به تن با او را نداشت ، لذا روز عاشورا از هر طرف به سوى او سنگ پرتاب کردند و او نیز سپر و نیزه را کنار گذاشت و با شمشیر به جنگ دشمن رفت . او را محاصره کرده و به شهادت رساندند


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » رضامحمدی ( جمعه 86/10/28 :: ساعت 1:47 صبح )
»» ادامه

جعفر بن عقیل 
پدرش ، عقیل برادر على (ع ) و مادرش ، خوصاء دختر عمرو مى باشد.وى عموزاده امام حسین (ع ) است .برخى گفته اند: مادرش در واقعه کربلا حضور داشته است .
جعفر در روز عاشورا به میدان جنگ شتافت و در حالى که مادرش ‍ جلوى خیمه ایستاده بود و او را نظاره مى کرد، به شهادت رسید.
عبدالله بن یقطر
چون مادرش از امام حسین (ع ) در کودکى نگه دارى کرده ، او را برادر رضاعى امام حسین (ع مى خوانند.او صحابى مى باشد (یعنى رسول خدا (ص ) را درک کرده است .او فرستاده امام حسین (ع ) است به سوى مسلم بن عقیل که در کوفه بود.پس از دستگیرى عبدالله ، او را بالاى قصر دارالاماره مى برند تا در برابر مردم ، حسین (ع ) و پدرش را لعنت کند! ولى او بعکس ، مردم را به یارى حسین (ع ) فرا مى خواند.او را از بالاى قصر به پایین انداختند، هنوز رمقى داشت که سرش را از بدن جدا کردند.عبدالله از شهداى نهضت حسینى در کوفه است
-
انس بن الحارث الاسدى  
از اصحاب رسول خدا (ص ) است ، ودر جنگهاى بدر و حنین در خدمت پیامبر بوده است .
پیر مردى سالخورده و از شیعیان کوفه است .از پیامبر نقل مى کند که فرمود: این فرزندم ( حسین ) در سرزمینى از عراق ( کربلا ) شهید خواهد شد، هرکس در آنجا باشد باید او را یارى کند.وى شبانه به لشکر حسین (ع ) پیوست و در روز عاشورا به شهادت رسید.
-
حبیب بن مظاهر                                                                                                   از اصحاب رسول خدا (ص ) است . فقیهى بزرگوار و از خواص یاران امام على (ع ) بود و در تمام جنگها در خدمت آن حضرت شمشیر زده است .حبیب در شهر کوفه از مردم براى امام حسین (ع ) بیعت مى گرفت .پس از شهادت مسلم بن عقیل در کوفه ، مخفیانه خود را به لشکر ابى عبدالله (ع ) رساند.فرمانده جناح چپ سپاه امام حسین (ع ) در کربلا بود.
وى در روز عاشورا عده اى از دشمن را کشت و سپس او را به شهادت رسانده سر مبارکش به گردن اسبى آویختند و در میان لشکر گرداندند.
سن او بیش از 70 سال بود.
مسلم بن عوسجه 
از اصحاب رسول خدا (ص ) مى باشد.پیر مردى عابد و زاهد و شجاعت او در فتوحات اسلامى زبانزد بوده است .او در کوفه مسئولیت جمع آورى اموال و خرید سلاح و گرفتن بیعت براى امام حسین (ع ) را بر عهده داشت .او پس از شهادت مسلم بن عقیل متوارى شد و سپس با خانواده اش به کاروان حسین (ع ( پیوست .مسلم در روز عاشورا به دشمن حمله ور شد و سپس با ضربتى نقش بر زمین گشت ، هنوز رمقى داشت که امام حسین (ع ) بر بالین او آمد و فرمود: اى مسلم بن عوسجه ! خدا تو را رحمت کند.سن او بیش از 60 سال بود.
-قیس بن مسهر 
مردى شریف و شجاع و از مخلصین در محبت اهل بیت (ع ) است .
او نامه مسلم را که حاوى خبر بیعت کوفیان بود به مکه برد و تسلیم امام حسین (ع ) کرد. حضرت نامه اى که در آن خبر حرکت خویش به سوى کوفه بود را توسط او براى کوفیان فرستاد.او را در میانه راه دستگیر و به نزد ابن زیاد بردند و از او خواستند که بالاى منبر رفته و حسین را دشنام دهد. او در بالاى منبر گفت : اى مردم ! حسین بن على بهترین خلق خداست پس دعوت او را اجابت کنید، و بر عبیدالله و پدرش لعنت فرستاد.
قیس را از بالاى دارالاماره کوفه به زمین پرتاپ کرده به شهادت رساندند.
-عمرو بن خالد الاسدى
عمرو از بزرگان کوفه و شیعیان با اخلاص بود.و پس از خیانت مردم کوفه و تنها گذاشتن مسلم بن عقیل ، مخفى گشت .وى پس از به شهادت رسیدن قیس بن مسهر به همراه غلامشسعد از کوفه خارج شده و به سپاه امام حسین (ع ) پیوستند.
عمرو و سعد به همراه عده اى در روز عاشورا در اول جنگ به دشمن حمله کرده و به شهادت رسیدند.وقتى خبر شهادت آنها به امام حسین (ع ) رسید، آن حضرت به طور مکرر براى آنان رحمت مى فرستاد.
ابو ثمامه عمرو الصائدى 
او از چهره هاى سرشناس شیعه در کوفه بود.از اصحاب على (ع ) و در جنگها در رکاب آن حضرت بود. از طرف مسلم بن عقیل مسئولیت جمع آورى کمکهاى مالى و خرید اسلحه را داشت .پس از خیانت مردم کوفه ، به لشکر حسین (ع ) پیوست .
وى در روز عاشورا نزد حضرت آمده و گفت : ... دوست دارم در حالى با خدا ملاقات کنم که نماز ظهر امروز را که وقتش نزدیک شده خوانده باشم .حسین (ع ) در جوابش فرمود: نماز را به یاد آوردى ، خدا تو را از نماز گزاران قرار دهد.ابو ثمامه پس از خواندن نماز ظهر به امامت حضرت ، به میدان کارزار رفته و به شهادت رسید.
-بریر بن حضیر(خضیر
شخصى عابد و زاهد و از اساتید قرآن بود.از اصحاب على (ع ) بود و از اشراف کوفه به شمار مى رفت .وى از کوفه به مکه رفته و به امام حسین (ع ) پیوست و همراه حضرت به کربلا آمد.
در روز عاشورا با دشمن چنین سخن گفت : ... این آب فرات است و حیوانات صحرا از آن استفاده مى کنند ولى پسر رسول خدا از آن محروم باشد، آیا پاداش خدمات محمد (ص ) این است ؟روز عاشورا با دشمن به کارزار پرداخت تا به شهادت رسید.
عابس بن ابى شبیب 
از رجال برجسته شیعه ، عابد و شب زنده دار و سخنورى توانا بود.
او از قبیله بنى شاکر است . (این قبیله از مخلصین در محبت على (ع ) بودند و آن حضرت در جنگ صفین درباره آنها فرمود: اگر تعدادشان به هزار نفر مى رسید، خداوند به شایستگى عبادت مى شد.
او در روز عاشورا به حسین (ع ) گفت : اى حسین ! مطمئن باش ، به خدا در روى زمین کسى نزد من محبوب تر و عزیزتر از تو وجود ندارد.
از دلیر مردان عرب بود و کسى یاراى جنگ تن به تن با او را نداشت ، لذا روز عاشورا از هر طرف به سوى او سنگ پرتاب کردند و او نیز سپر و نیزه را کنار گذاشت و با شمشیر به جنگ دشمن رفت . او را محاصره کرده و به شهادت رساندند


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » رضامحمدی ( جمعه 86/10/28 :: ساعت 1:47 صبح )
   1   2   3   4   5      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

توهین رسانه بهائیان به ائمه و قرآن کریم
قاتل امام حسین ـ علیه السّلام ـ دشمن خدا؟
تفریح مولاعلی(ع)
شمه ای اززندگی سراسربرکت مولا علی(ع)
امیدبخشترین آیه قرآن
درسی از حضرت زهرا
طوبی
پند امام به عالمان
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 12
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 13917
» درباره من

دل درهوای یار

» آرشیو مطالب
زمستان 1386

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» طراح قالب