قصه عاشورا
هست پر غوغا
راهی ست بدون خود خواهی
جان ها را میکند وصل به لایتناهی
این روایت که تو میخوانی
با تو دارد سر نهانی
حسین (ع)
جریان رودست در میان سنگها
پیوند دیروز و امروزست با فردا
در امواج خون اش عشق میشود هویدا
در صحرای محشر گل های شقایق میشه شکوفا
راز نهان میشه پیش تو پیدا
دل عاشق دیر زمانیست که میداند
حسین را باید جور دیگر شناخت
تا به حقیقت زندگی دست یافت
من نمی دانم با کدام کلام و سخن
با تو بگویم چنان
که حسین مرد خون - دود - اهن نبود
ان که روا میدارد
بر دهان تشنه
ببندد اب
دل سنگش نمیشه با گفتگو کباب
زبان شمشیر باید بیدارش کند از خواب
دست دوستی نمی اید بدست
از روبهان حیله گر پست
که جام دلهایشان
مالامال
از خود پرستیست
حسین (ع)کیست؟
او که عمل کرد
پیراهن شهادت را به تن کرد
تراز منفی را
یکباره از جا کند
حسین در این فرصت کوتاه زندگی
برده نهایت بهر ه را
حسین یک شعر ناب حماسی
در بیانی فشرده و عاصی
که عشق و خون از هم جدا نیست
همیشه در خاطر ه ها ماندنیست