سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمندان، پیشوا و پرهیزگاران، سروراند و همنشینی آنها، مایه فزونی است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
دل درهوای یار
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» ادامه بحث

چون دیگر نه حسینی پیدا خواهد شد و نه قاسم بن الحسنی این است که این مقدار ارزش می دهد که بعد از چهارده قرن اگر یک چنین حسینیه ای بنامشان بسازیم کاری نکرده ایم. وگرنه آرزوی دامادی داشتن که این حرفها را نمی خواهد، همه بچه ها آرزوی دامادی دارند، آرزوی دامادی داشتن که وقت صرف کردن نمی خواهد، پول صرف کردن نمی خواهد. حسینیه ساختن نمی خواهد، سخنرانی نمی خواهد. ولی اینها جوهره انسانیت هستند، مصداق «انی جاعل فی الارض خلیفه» هستند. اینها بالاتر از فرشته هستند. امام بعد از گرفتن این جواب فرمود فرزند برادرم تو هم کشته می شوی. «بعد ان تبلو ببلاء عظیم» اما جان دادن تو با دیگران خیلی متفاوت است و یک گرفتاری بسیار شدیدی پیدا می کنی. لذا روز عاشورا پس از آنکه با چه اصراری اجازه رفتن به میدان را گرفت، از آنجا که بچه است، زرهی متناسب با اندام او وجود ندارد، کلاهخود مناسب با سر او وجود ندارد، اسلحه و چکمه مناسب با اندام او وجود ندارد. لهذا نوشته اند عمامه ای به سر گذاشته بود «کانه فرقه القمر» همین قدر نوشته اند بقدری این بچه زیبا بود که دشمن گفت مثل یک پاره ماه است.
(بر فرس تندرو هر که تو را دید گفت برگ گل سرخ را باد کجا می برد)
راوی گفت نگاه کردم دیدم که بند یکی از دو کفش هایش باز است و یادم نمی رود که پای چپش هم بود. از اینجا معلوم می شود چکمه پایش نبوده است. نوشته اند امام در خیمه ایستاده بود و لجام اسبش به دستش بود، معلوم بود منتظر است که یک مرتبه یک فریادی شنید، نوشته اند کسی نفهمید که امام با چه سرعتی مثل یک باز شکاری روی اسب پرید و حمله کرد. آن فریاد، فریاد یا عمای قاسم بن الحسن بود. آقا وقتی به بالین این جوان رسید در حدود دویست نفر دور این بچه را گرفته بودند. امام که حرکت کرد و حمله کرد آنها فرار کردند و یکی از دشمنان که از اسب پایین آمده بود تا سر جناب قاسم را از بدن جدا کند؛ خودش در زیر پای اسب رفقای خود پایمال شد. آنکسی را که می گویند در روز عاشورا در حالی که زنده بود، زیر سم اسب ها پایمال شد، یکی از دشمنان بود نه حضرت قاسم. به هر حال حضرت وقتی به بالین قاسم رسیدند که گرد و غبار زیاد بود و کسی نمی فهمید قضیه از چه قرار است. وقتی که این گرد و غبارها نشست، یک وقت دیدند که آقا بر بالین قاسم نشسته و سر او را به دامن گرفته است.
این جمله را از آقا شنیدند که فرمود: «عزیز علی عمک ان تدعوه فلایجیبک او یجیبک فلا ینفعک» یعنی برادرزاده خیلی بر عموی تو سخت است که تو او را بخوانی، نتواند تو را اجابت کند، یا اجابت بکند، اما نتواند برای تو کاری انجام بدهد. در همین حال بود که یک وقت فریادی از این جوان بلند شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
خدایا عاقبت امر همه ما را ختم به خیر بفرما.ما را به حقایق اسلام آشنا کن.این جهل ها و این نادانی ها را به کرم و لطف خودت از ما دور بگردان.توفیق عمل و خلوص نیت به همه ما عنایت بفرما.حاجات مشروعه ما را برآور.اموات همه ما را ببخش و بیامرز.ولا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیمو صلی الله علی محمد و اله الطاهرین.
تحریفات عاشورا (قسمت دوم)
بسم‌الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین باری لاخلائق اجمعین و الصلوة و السلام علی عبدالله و رسوله و حبیبه و صفیه، سیدنا و نبینا و مولانا ابی القاسم محمد (ص) و آله الطیبین الطاهرین المعصومین، اعوذ باالله من الشیطان الرجیم:
فبما نقضهم میثاقهم لعنا هم وجعلنا قلوبهم قاسیه یحرفون الکم عن مواضعه و نسوا حظا مماذکروابه
تحریفاتی در واقعه عاشورا شده است چه از نوع تحریف لفظی و چه از نوع تحریف معنوی. و همین تحریفات سبب شده که این سند بزرگ تاریخی و این منبع بزرگ تربیتی برای ما بی اثر و یا کم اثر شود، و احیانا در مواقعی اثر معکوس ببخشد. عموم ما این وظیفه را داریم که این سند مقدس را از آن تحریفات که آن را آلوده کرده است پاک و منزه کنیم.
امشب درباره عوامل تحریف بحث می‌کنم و سپس بحث ما در اطراف تحریفات معنوی این حادثه خواهد بود.
عوامل تحریف
این عوامل بر دو قسم است، یک نوع عوامل عمومی است. یعنی بطور کلی در تواریخ دنیا این عوامل وجود دارد که تواریخ را دچار تحریف می‌کند. اختصاص به حادثه عاشورا ندارد. مثلا همیشه اغراض دشمنان، خود، عاملی است برای این که حادثه‌ای را دچار تحریف کند. دشمن برای این که به هدف و غرض خود برسد، تغییر و تبدیل‌هایی در متن تاریخ ایجاد و یا توجیه و تفسیرهای ناروایی از تاریخ می‌کند و این نمونه‌های زیادی دارد و نمی‌خواهم از نمونه این مطلب بحثی کرده باشم، همینقدر عرض می‌کنم که در حادثه کربلا هم این عامل دخالت داشت.یعنی دشمنان درصدد تحریف نهضت حسینی برآمدند. و همان طوری که در دنیا معمول است که دشمنان، نهضت های مقدس را به افساد و اخلال و تفریق کلمه و ایجاد اختلاف متهم می‌کنند، حکومت اموی خیلی کوشش کرد برای اینکه نهضت حسینی را چنین رنگی بدهد و از روز اول چنین تبلیغاتی شروع شد.
مسلم که به کوفه آمده بود، یزید ضمن ابلاغی که برای ابن زیاد صادر می‌کند می‌نویسد: مسلم پسر عقیل به کوفه آمده است و هدفش اخلال و فساد و ایجاد اختلاف در میان مسلمانان است! پس برو و او را سرکوب کن. وقتی مسلم گرفتار می‌شود و او را به دارالاماره ابن زیاد می‌برند، ابن زیاد همین جمله‌ها را به مسلم می‌گوید: پسر عقیل چه شد که آمدی به این شهر، مردم وضع مطمئن و آرامی داشتند، تو آمدی آشوب کردی، ایجاد اختلاف و فتنه‌انگیزی کردی! مسلم هم مردانه جواب داد:
اولا آمدن ما به این شهر ابتدایی نبود. مردم این شهر، نامه‌های فراوان نوشتند و آن نامه‌ها موجود است. پدر تو زیاد، در سال‌هایی که در اینجا حکومت کرده، نیکان مردم را کشته، بدان را برنیکان مسلط کرده و انواع ظلم ها و اجحاف‌ها به مردم کرده است، از ما دعوت کردند برای اینکه عدالت را بر قرار کنیم. ما برای برقراری عدالت آمده‌ایم. حکومت اموی برای اینکه تحریف معنوی کرده باشد، از اینجور قضایا زیاد گفت ولی تاریخ اسلام تحت تاثیر این تحریف واقع نشد. و شما یک نفر مورخ و صاحب نظر را در دنیا پیدا نمی‌کنید که بگوید حسین بن علی العیاذباالله قیام نابجایی کرد، آمد کلمه مردم را تفریق کند، اتحاد را از بین ببرد، خیر - این اثر نکرد که نکرد. دشمن نتوانست در حادثه کربلا تحریفی ایجاد کند.در حادثه کربلا هر چه تحریف شده، با کمال تاسف از ناحیه دوستان است.
عامل دوم
عامل دوم تمایل بشر به اسطوره سازی و افسانه سازی است و این در تمام تواریخ دنیا وجود دارد. در بشر، یک حس قهرمان پرستی هست که در اثر آن درباره قهرمان‌های ملی، قهرمان‌های دینی افسانه می‌سازند . بهترین دلیلش اینست که مردم برای نوابغی مثل بو علی سینا، شیخ بهایی چقدر افسانه جعل کرده‌اند! بو علی سینا بدون شک نابغه بوده و قوای جسمی و روحی او یک جنبه فوق‌العادگی داشته است. ولی همین‌ها سبب شده مردم برای او افسانه بسازند مثلا می‌گویند بوعلی سینا در سر یک فرسنگی، مردی را دید و گفت این مرد نان روغنی، نانی که چرب است می‌خورد گفتند از کجا فهمیدی که نان می‌خورد و نان او هم چرب است؟! گفت برای اینکه من پشه‌هایی را دیدم که دور نان می‌گردند فهمیدم نانش چرب است که پشه‌دور آن پرواز می‌کند! معلوم است که افسانه است، آدمیکه پشه را از یک فرسنگی ببیند، چربی نان را از خود پشه‌ها زودتر می‌بیند.
می‌گویند بوعلی سینا در مدتی که در اصفهان تحصیل می‌کرد، گفت من نیمه‌های شب که برای مطالعه برمی‌خیزم، صدای چکش مسگرهای کاشان نمی‌گذارد مطالعه کنم. رفتند تجربه کردند، یک شب دستور دادند مسگرهای کاشان چکش نزنند، آن شب را بوعلی گفت آرام خوابیدم و یا آرام مطالعه کردم. معلوم است که اینها افسانه است.
برای شیخ بهایی چقدر افسانه ساختند. اینجور چیزها اختصاص به حادثه عاشورا ندارد. مردم درباره بوعلی هرچه می‌گویند، بگویند به کجا ضرر می‌زند؟ به‌هیچ جا. اما افرادی که شخصیت آنها، شخصیت پیشوایی است، قول آنها، عمل آنها، قیام آنها، نهضت آنها سند و حجت است؛ نباید در سخنانشان، در شخصیتشان، در تاریخچه‌شان تحریفی واقع شود.
درباره امیرالمومنین علی علیه‌السلام، ما شیعیان چقدر افسانه گفته‌ایم! در این که علی (ع) مرد خارق‌العاده‌ای بوده بحثی نیست، در شجاعت علی (ع) کسی شک ندارد. دوست و دشمن اعتراف کرده‌اند که شجاعت علی (ع) شجاعت فوق افراد عادی بوده است.
علی (ع) در هیچ میدان جنگی، با هیچ پهلوانی نبرد نکرد مگر اینکه آن پهلوان را کوبید و بزمین زد اما مگر افسانه‌سازها و اسطوره‌ سازها به همین مقدار قناعت کردند؟! ابدا. مثلا گفته‌اند علی (ع) در جنگ خیبر با مرحب خیبری روبرو شد. مرحب چقدر فوق‌العادگی داشت. مورخین هم نوشته‌اند که علی در آنجا ضربتش را که فرود آورد این مرد را دو نیم کرد (نمی‌دانم که این دو نیم کامل بود یا نه). ولی در اینجا یک شکلها، یک حرفها، یک افسانه‌هایی که دین را خراب می‌کنند، درست کرده‌اند.
یا درجایی
می‌گویند به جبرئیل امین وحی شد فورا به زمین برو که اگر شمشیر علی فرود بیاید، زمین را دو نیم می‌کند، به گاو و ماهی خواهد رسید، بال خود را زیر شمشیر علی بگیر، رفت و گرفت، علی هم شمشیرش را آنچنان فرود آورد که مرحب دو نیم شد و اگر در ترازو می گذاشتند با هم برابر بود! بال جبرئیل از شمشیر علی آسیب دید و مجروح شد، تا چهل شبانه روز نتوانست به آسمان برود. وقتیکه به آسمان رفت خدا از او سئوال کرد این چهل روز کجا بودی؟ خدایا در زمین بودم، تو به من ماموریت داده بودی. چرا زود برنگشتی؟ خدایا شمشیر علی که فرود آمد بالم را مجروح کرد، این چهل روز مشغول پانسمان بال خودم بودم! دیگری می‌گوید شمشیر علی آنچنان سریع و نرم آمد که از فرق مرحب گذشت تا به نمد زین اسب رسید. علی که شمشیرش را بیرون کشید، خود مرحب هم نفهمید! گفت علی همه زور تو همین بود، (خیال کرد که ضربت کاری نشده است!) همه پهلوانی تو همین بود؟! علی گفت خودت را حرکت بده، مرحب خودش را حرکت داد، نصف بدنش از این طرف و نصف دیگر از آن طرف افتاد!!!                 ادامه دارد.................

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » رضامحمدی ( جمعه 86/10/21 :: ساعت 1:43 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

توهین رسانه بهائیان به ائمه و قرآن کریم
قاتل امام حسین ـ علیه السّلام ـ دشمن خدا؟
تفریح مولاعلی(ع)
شمه ای اززندگی سراسربرکت مولا علی(ع)
امیدبخشترین آیه قرآن
درسی از حضرت زهرا
طوبی
پند امام به عالمان
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 37
>> بازدید دیروز: 1
>> مجموع بازدیدها: 14264
» درباره من

دل درهوای یار

» آرشیو مطالب
زمستان 1386

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» طراح قالب