»» تحریفات عاشورا
نقل میکنند که یکی از علمای بزرگ در یکی از شهرستانها تا اندازهای درد دین داشت و همیشه به این دروغ هایی که روی منبر گفته میشد اعتراض می کرد و تعبیرش هم این بود که میگفت این زهرماریها چیست که بالای این منبرها میگوید؟ یک وقت یک واعظی به او گفت اگر اینها را نگوییم اصلا باید در دکان را تخته کنیم آن آقا جواب داد اینها دروغ است و نباید گفته شد. از قضا چندی بعد خود این آقا بانی شد و مجلسی در مسجد خودش تشکیل داد و همان واعظ را دعوت کرد ولی قبل از شروع منبر به واعظ گفت من میخواهم به عنوان نمونه یک مجلسی ترتیب بدهم که در آن روضه دروغ نباشد و تو هم مقید باشی که جز از کتابهای معتبر هیچ روضهای نخوانی و یا به تعبیر خودش گفت که از آن زهرماریها نباید چیزی بگویی، واعظ هم گفت چون مجلس مال شماست، اطاعت می شود. شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود، منبر هم کنار محراب بود، آقای واعظ صحبتهایش را گفت و موقع خواندن روضه شد. شروع کرد به خواندن روضه و خود را مقید کرده بود که جز روضه راست چیزی نگوید اما هرچه گفت مجلس تکان نخورد و مجلس همین طور یخ کرده بود. آقا دید عجب، این مجلس مال خودش هم هست بعد مردم چه میگویند، زنها میگویند، لابد آقا نیتش پاک نیست که مجلسش نمیگیرد اگر آقا خودش نیتش درست باشد، اخلاص نیت داشته باشد، حالا کربلا شده بود دید که آبرویش می رود چه بکند؟ یواشکی و زیرچشمی به واعظ گفت یک کمی از آن زهرماریها قاطی کن.
این انتظاری که مردم برای کربلا شدن دارند این خود دروغساز است و لهذا غالب جعلیاتی که شده است مقدمه گریز زدن بوده است یعنی برای اینکه بشود گریزی زد و اشک مردم را جاری کرد یک جعل صورت گرفته وغیر از این چیزی نبوده است. این قضیه را من مکرر شنیدهام ولابد شما هم شنیدهاید و حاجی نوری درمقدمات قضایا آنرا نقل کرده است. میگویند روزی امیرالمومنین علی علی السلام در بالای منبر بود و خطبه میخواند. امام حسین علیه السلام فرمود من تشنهام و آب میخواهم، حضرت فرمود کسی برای فرزندم آب بیاورد، اول کسی که از جا بلند شد کودکی بود که همان حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بود که رفتند و از مادرشان یک کاسه آب گرفتند و آمدند که با یک طول و تفسیری قضیه نقل میشود. بعد امیر المومنین علی علیه السلام چشمشان که به این منظره افتاد اشکشان جاری شد. به آقا عرض کردند شما چرا گریه میکنید فرمود قضایای اینها یادم افتاد. که دیگر معلوم است گریز به کجا منتهی میشود. حاجی نوری در این جا یک بحث عالی دارد. میگوید شما که میگویید علی در بالای منبر خطبه میخواند باید بدانید که علی فقط در زمان خلافتش منبر می رفت، و خطبه می خواند. پس در کوفه بوده است و در آن وقت امام حسین مردی بود که تقریبا سی و سه سال داشت. بعد می گویند اصلا این حرف معقول است که یک مرد سی و سه ساله در حالی که پدرش دارد مردم را موعظه می کند و خطابه می خواند ناگهان وسط خطابه بگوید آقا من تشنه ام آب می خواهم؟ اگر یک آدم معمولی این کار را بکند می گویند چه آدم بی ادب و بی تربیتی است و از طرفی حضرت ابوالفضل هم در آنوقت کودک نبوده و یک جوان اقلا پانزده ساله بوده است. می بینید که چگونه قضیه ای را جعل کردند. آیا این قضیه در شان امام حسین است؟! و غیر از دروغ بودنش اصلا چه ارزشی دارد؟ آیا این شان امام حسین را بالا می برد یا پایین می آورد؟! مسلم است که پایین می آورد چون یک دروغ به امام نسبت داده ایم و آبروی امام را برده ایم. طوری حرف زده ایم که امام را در سطح بی ادبترین افراد مردم پایین آورده ایم درحالی که پدری مثل علی مشغول حرف زدن است، تشنه اش می شود طاقت نمی آورد که جلسه تمام شود و بعد آب بخورد، همانجا حرف آقا را می برد و می گوید من تشنه ام برای من آب بیاورید.
نمونه دیگری که تحریف و جعل کردند اینست که قاصدی برای ابا عبدالله (ع) نامه ای آورده بود و جواب می خواست آقا فرمود که سه روز دیگر بیا از من جواب بگیر، سه روز دیگر که سراغ گرفت، گفتند: آقا حرکت کردند و امروز عازم رفتن هستند این هم گفت پس حالا که آقا می روند بروم ببینم که جلال و کوکبه پادشاه حجاز چگونه است. رفت و دید آقا خودش روی یک کرسی نشسته اند و بنی هاشم روی کرسیهای چنین و چنان، بعد محمل هایی آوردند. چه حریرها، چه دبیاجها، چه چیزها در آنجا بود، بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامی سوار این محملها کردند اینها را می گویند و می گویند تا ناگهان به روز یازدهم گریز می زنند و می گویند اینها که در آن روز چنین محترم آمدند روز یازدهم دیگر چه حالی داشتند.
حاجی نوری می گوید این تاریخ است، این حرف ها یعنی چه، امام حسین در حالی که بیرون آمد این آیه را می خواند «فخرج منها خائفا یترقب » یعنی در این بیرون آمدن خودش را به موسی بن عمران که از فرعون فرار می کرد تشبیه کرده است «قال عسی ربی ان یهدینی سواعالسبیل » یک قافله بسیار بسیار ساده ای حرکت کرده بود، مگر عظمت ابا عبدالله به این است که یک کرسی مثلا زرین برایش گذاشته باشند؟! یا عظمت خاندان او به این است که سوار محمل هایی شده باشند که آنها را از دیباج و حریر پوشانده باشند؟! اسب هایشان و شترهایشان چطور باشد، نوکرهایشان چطور باشد؟!
نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا که یکی از معروفترین قضایا است و حتی یک تاریخ هم به آن گواهی نمی دهد، قصه لیلا، مادر حضرت علی اکبر است. البته ایشان مادری بنام لیلا داشته اند ولی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است. اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم، روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر، حتی من در قم، در مجلسی که به نام آیت الله بروجردی تشکیل شده بود که البته خود ایشان در مجلس نبودند، همین روضه را در آنجا شنیدم که علی اکبر به میدان رفت، حضرت به لیلا فرمود که از جدم شنیدم که دعای مادر در حق فرزند مستجاب است، برود در فلان خیمه خلوت آنجا موهایت را پریشان کن، در حق فرزندت دعا کن شاید خداوند این فرزند را سالم برگرداند!
اولا لیلایی در کربلا نبوده که چنین کند. ثانیا اصلا این منطق، منطق حسین نیست. منطق حسین در روز عاشورا، منطق جانبازی است. تمام مورخین نوشته اند هر کس که آمد اجازه خواست، حضرت به هر نحوی که می شد عذری برایش ذکر کند، ذکر می کرد. بجز برای علی اکبر «فاستاذن اباه فاذن له» یعنی تا اجازه خواست گفت برو. حال چه شعرها که سروده نشده! از جمله این شعر که می گوید:
(خیز ای بابا از این صحرا رویم نک بسوی خیمه لیلا رویم)
نمونه دیگری که در همین باره خیلی عجیب بود و در همین تهران، در منزل یکی از علمای بزرگ این شهر در چند سال پیش از یکی از اهل منبر که روضه لیلا را می خواند شنیدم و من در آنجا چیزی شنیدم که به عمرم نشنیده بودم. گفت وقتیکه حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد، بعد نذر کرد که اگر خدا علی اکبر را سالم به او برگرداند و در کربلا کشته نشود از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد. یعنی نذر کرد که سیصد فرسخ راه را ریحان بکارد!!! این را گفت و یکمرتبه زد زیر آواز:
(نذر علیه لئن عادواوان رجعوا لازرعن طریق تفت ریحانا)
من نذر کردم که اگر اینها برگردند راه تفت را ریحان بکارم. این شعر عربی بیشتر برای من اسباب تعجب شد که این شعر از کجا پیدا شد بعد به دنبال آن رفتیم و گشتیم و دیدیم این تفتی که در این شعر آمده کربلا نیست. بلکه این تفت سرزمین مربوط به داستان لیلی و مجنون معروف است که لیلی در آن سرزمین سکونت می کرده و این شعر مال مجنون عامری است برای لیلی و این آدم این شعر را برای لیلای مادر علی اکبر و کربلا می خواند. تصور کنید اگر یک مسیحی یا یک یهودی یا یک آدم لامذهب آنجا باشد و این قضایا را بشنود آیا نخواهد گفت که تاریخ اینها چه مزخرفاتی دارد؟ آنها نمی فهمند که این داستان را این شخص از خودش جعل کرده است بلکه می گویند زن های اینها چقدر بی شعور بوده اند که نذر می کردند از کربلا تا مدینه را ریحان بکارند. این حرفها یعنی چه؟!
از این بالاتر می گوید در همان گرما گرم روز عاشورا که می دانید مجال نماز خواندن هم نبود امام نماز خوف خواند و با عجله هم خواند. حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند که امام بتواند این دو رکعت نماز را بخواند و تا امام این دو رکعت نماز را خواندند، این دو نفر در اثر تیرهای پیاپی که می آمد از پا در آمدند. ادامه دارد.................................
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » رضامحمدی ( جمعه 86/10/21 :: ساعت 1:45 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
توهین رسانه بهائیان به ائمه و قرآن کریمقاتل امام حسین ـ علیه السّلام ـ دشمن خدا؟تفریح مولاعلی(ع)شمه ای اززندگی سراسربرکت مولا علی(ع)امیدبخشترین آیه قرآندرسی از حضرت زهراطوبیپند امام به عالمان[عناوین آرشیوشده]
>> بازدید امروز:
41
>> بازدید دیروز:
1
>> مجموع بازدیدها:
14268
»
درباره من
»
آرشیو مطالب
زمستان 1386
»
لوگوی وبلاگ
»
لینک دوستان
»
صفحات اختصاصی
»
طراح قالب